نتایح جستجو

سلام آرام جون ، عید تو هم مبارک ،البته ببخشید که امروز عید و تبریک میگم .

شاعری میگه : در همین نزدیکیست عارفا میگن : در خلوت و تنهاییست اما خودش توی کتابش میگه : از رگ گردن به شما نزدیکترم ...

خیلی ممنون

مرسی خوندم ، راستی درباره ی اینکه هزینه اش چطور حساب میشه هم چیزی می دونید؟

مرسی ، مطلب جالبی بود ، خیلی دنبالش بودم .

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم ، نه گسستم

پس اصل مطلب کجاست ؟ :question:

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

من از تنهایی شب می گریزم من از تاریکی شب می هراسم من از آواز جغد شوم بر بام که حکم مرگ دارد می هراسم من از او که مرا تنها رها کرد و از قلب سیاهش می هراسم من از افسون و جادوی نگاهش که معنای سقوط در فرداست ، می هراسم من از او که وفایش را ندیدم مثال میش از گرگ درنده می هراسم ...

چند دقیقه ، فقط چند دقیقه فکر کن چشماتو روی هم بزار ، نپرس به چی ، فقط فکر کن ، به چی فکر کردی ؟ اولین چیزی که به ذهنت اومد چی بود ؟ خوشی ها ؟ تلخی ها ؟ من ؟ من به چی فکر کردم ؟ به تو . باور کردی ؟ باور نکن ، چون دروغه ، همیشه آدما اول به خودشون فکر میکنن ، اولین چیزی که میاد توی ذهنشون خودشونن...

:sweatdrop:سلام

(بازم ت ! من دیگه از ت ندارم ، مجبورم می کنید از ارجیف استفاده کنم با عرض شرمندگی) تو نخواستی و نزاشتی که منم تو قلب سنگت یه جای کوچیک و آروم داشته باشم

یاد داری آن همه شوریدگی ؟ آن همه عشق و همه دلدادگی، از وفاداری و از شهره شدن ، از غم هجران من مجنون شدن گر ز یادت رفته اکنون می زنم فریاد من کین منم لیلا ی مجنون ، نسترن(خودم) (باز هم از اراجیف خودم استفاده کردم)

من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاک شقایق را در سینه کوه صحبت چلچله ها را با صبح نبض پاینده هستی را ، در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه گل همه را می شنوم،می بینم !

آخه چقد منو شرمنده میکنید شما

امشب دلم خیلی گرفته . تنهایی خداحافظی کرد ... هیچوقت خداحافظی رو دوست نداشتم . همیشه وقت خداحافظی دلم می خواد گریه کنم ...گریه...گریه..گریه اما اونی که خداحافظی می کنه همیشه میره ...

من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم و تو بنام دیگری مرا خطاب میکنی چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی هزار مرتبه مرا ، ز خجلت آب میکنی

در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید

تو ای تلالو خورشید عالم تو ای معشوق من نبض تپیدن (ای بابا همش ت ، منو مجبور میکنید از اراجیف خودم استفاده کنم )

اتفاقا" یک استعداد بروز هست که خدا رو شکر همه ازش بهره مندن