-
خواهش میکنم عزیزم
شرمی‌ست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!
چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت درخواست میکنم نروی، التماس نه!
از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه
من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ مابا هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح استاز عشق خسته می شوی اما خلاص نه!
سلام بهارجان...
فال دی.......آوردم باهاش چای بخوری
تنهایی...
تو را وا می دارد
تا اولین دری که باز شد ،
اولین آدمی که
حالت رو خوب کرد، بپذیری...
تنهایی ...
گاه تو را در
آغوش آدم هایی می گذارد
که تنهاترت می کنند...
گاهی کسانی که هزاران فرسنگ با شما فاصله دارند
احساس بهتری را در شما ایجاد می کنند
تا کسانی که که دقیقا در کنارتان هستند
باغ پرندگان اصفهان:
امشب دلتنگم......
تو بودی....؟
تو بودی...!
اما ...
اما ...
اما آرزو کردم کاش همین حوالی بودی....
یکی از همین روزها ...
چمدانم را که مدتهاست آماده است....
برخواهم داشت .....
و خواهم رفت .....تمام افق های بی تو را پشت سر خواهم گذاشت ....
خواهم رفت از فصل بهار......
خواهش میکنم بهارجان
ممنون از شما بابت متنای فوق العاده و همین طور عکس زیبا
همه حواسم را جمع می کنم
تا خیالت را کم کنم
اما تمام یادت در من ضرب می شود
و من تقسیم می شوم در تو
می بینی
عجب دنیای بی حساب و کتابی ست
گاه دلتنگ میشوم .دلتنگتر ازهمه دلتنگی ها
یک گوشه میشینم وحسرتها را میشمارم
باخت هارا ،صداهای شکست هارا من کدام قلب راشکستم؟؟کدام خواهش راندیدم؟؟؟به کدام دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگ توام
خیره میشوی درچشمانم .....
می دوزم نگاهم را...
تا نفهمی چقدر دلتنگت بودم....
توصبح باش من تمام شب های تاریخ را تاب می اورم !!
سیر شدم ...
بسکه سرد و گرم روزگار را چشیدم
می گفتی همین حوالی هستی ..............
گاهی همین حوالی باش.................
روزگارم راسیاه کرده اند
آن وقت میگویند شب است !
اینجا تا پیراهنت را سیاه نکنند نمی فهمند چیزی رااز دست داده ای !
:cry:
قدمهایت را یواش تر بردار!
بگذار به پایان نرسد این خیابان.
نمی دانم کی دوباره همقدمی با پاهایت نصیب پاهایم خواهد شد؟
بمان تا تمامی لحظاتم را به نامت کنم. -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
