رجایی اشکان
پسندها
15,544

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هرازگاهی خودت را هَرَس کن... شاخه های اضافیت را بزن... پای تمام شاخه های بُریده ات بایست تمام سختی هایت... دردهایت... باغبانی کن خودت را... خاطرات بدت را... سَبُک کن فکرت را... از هرچه آزارت می دهد... ریاضیدان باش... حساب و کتاب کن... خوبیهای زندگیت را جمع کن... آدمهای بدِ زندگیت را کم کن... همه چیز خوب می شود .
    ""ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ""
    ﭼﻪ ﺍﻳﺪﻩ ﺑﺪﻱ ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺍﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ! ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ... اما ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ؛ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻳﮏ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻧﻤﻲ ﭼﺮﺧﺪ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺧﻄﻲ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻣﻲ ﺩﻭﺩ ﻭ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ، ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ، ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ... ﺍﻳﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ، ﺍﻳﺪﻩ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﻱ ﻓﺮﻳﺒﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ، ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﻲ ﺍﺳﺖ! ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻲ ﮔﺮﺩﺩ…
    از همان دروغ‌ها
    که می‌توانی باور کنی

    من خوبم
    دارم برای ستاره‌ها دست تکان می‌دهم
    و از اندوهگین‌ترین جای جهان
    سال‌ها فاصله دارم

    حقیقت اما
    از رگِ گردن به من نزدیک‌تر
    زیرِ پوستم شعر می‌شِکافد
    که تلخ‌تر از پیش
    این کلمات
    حمل بر دلتنگی باشند

    #آبا_عابدین
    تو برمی‌گردی
    تو حتماً برمی‌گردی

    حتی اگر
    تمام دروازه‌های جهان
    بسته شوند و تمام پنجره‌ها کور

    حتی اگر
    تمام ریل‌ها هم خارج شوند و
    تمام کشی‌ها گرفتار دریای شور

    حتی اگر
    تمام آسمان را کنده باشند
    و تمام پروازها هم کشته شوند

    تو می‌آیی، میدانم
    حتماً راهی هست
    که خیال تو هر شب
    هر شب ...
    میهمان خانه‌ی من است!

    #افشین_صالحی


    امیدورام یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان.
    آری همینجا، وسط بی حوصلگی های روزانه مان، نگرانی های شبانه مان، وسط زخمهای دلمان.
    آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم، یک اتفاق خوب بیافتد.
    آنقدر خوب که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود.
    آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت همین حالا از پشت کوهای صبرمان طلوع کند.
    طلوعی که غروبش، غروب همه ی غصه هایمان باشد.
    برای همیشه… بوم صبحتون رنگی، طرح زمینه ش مهربونی، دلتون به پاکی صبح
    افکار بلندتون سبز:gol:


    به تقویم ها اعتمادی نیست، اگر تحولی در دل و زندگیت روی داد مبارک است.
    راز نو شدن را باید دانست و گرنه بهار یک فصل تکراریست....
    معتقد بودم همانندش در این دنیا نبود / بر خلاف اعتقادم بود٬ بی همتا نبود /
    جز همان احساس خودبینی که هر دو داشتیم / هیچ وجه اشتراکی در میان ما نبود /
    با وجود او برایم هیچکس زیبا نبود / با وجود اینکه او آنقدر هم زیبا نبود /
    بارها گفتم بگو که فکر و ذکر تو کجاست؟ / گفت پیش توست فکر و ذکر من, اما نبود /
    گفت باور کن که من بعد از تو تنها میشوم / اتفاقا در خیابان دیدمش تنها نبود
    همگان به جست‌ و جوي خانه مي‌ گردند
    من کوچه‌ ي خلوتي را مي‌ خواهم
    بي‌ انتها براي رفتن
    بي‌ واژه براي سرودن
    و آسماني براي پرواز کردن
    عاشقانه اوج گرفتن
    رها شدن

    سيد علي صالحي
    همــه چیــز سـاده است
    زنـدگــی...
    عشــق...
    دوست داشتــن...
    عـادت کــردن...
    رفتــن...
    آمــدن...
    امــا چیــزی کـه ســــــاده نیست
    بـاور ایـن سـاده بـودن هـاست !
    تو زن ها را نمیشناسی...

    آنها یک حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند

    هیچکدام از حرف هایت یادشان نمیرود

    حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات دلشان شکست با جزییات دقیق، دو سال بعد از دهانشان بشنوی...

    وعده ها و قول هایت را طوری یادشان می ماند که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی...

    ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت

    لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی

    لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی

    حالت چشم هایت وقتی اولین دروغ را از تو شنیدند...

    حتی به راحتی می توانند بگویند فلان دروغ را فلان روز گفته ای و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند...

    می دانی زن ها موجوداتی هستند که در عمق رابطه شنا می کنند...
    انگشتت را

    هرجای نقشه خواستی ، بگذار

    فرقی نمی کند ...

    تنهایی من

    عمیق ترین جای جهان است

    و انگشتان تو هیچ وقت

    به عمق فاجعه پی نخواهند برد ...

    ................................................................
    چقد خط!!!!:surprised:
    و چشم

    عضو مهمی ست

    وگرنه زن ها

    انقدر با دقت

    و رو به آینه

    زیرش با مداد

    خط نمی کشیدند...
    یک شب تمام قلب من از غصه ویران میشود
    چشمم به پشت پرده ای از اشک پنهان میشود
    آن شب صدای خسته ام تا آسمانها می رود
    حتی خدا هم آن شب از غصه پریشان میشود
    در من تمام رنگها، آن شب به زردی میرود
    پشت بهار طوسی ام، آن شب زمستان میشود
    سمفونی تنها شدن، موسیقی غمگین من
    آواز سرد نی به لب، آن شب چه نالان میشود
    بال و پرم میریزد و پاییز دیگر می رسد
    تک برگ های روح من، رقصان و ریزان میشود
    من میروم از زندگی، از پوچی و دلبستگی
    دنیا به دنبالم ولی آن شب چراغان میشود
    وقتی که جسم سرد من در خاک آرامش گرفت
    چشم حسود زندگی، از غصه گریان میشود....:(
    برای من! دوست داشتن آخرین دلیل دانایی است؟! اما هوا همیشه آفتابی نیست عشق همیشه علامت رستگاری نیست و من گاهی اوقات مجبورم!! به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم چقدر خیالش آسوده است؟! چقدر تحمل سکوتش طولانی ست؟ چقدر ؟!
    بعضی آدما دنيا رو زيبا می‌کنن
    آدمایی که هر وقت
    ازشون بپرسی: چطوری؟
    ميگن: عالی‌ام!

    وقتی بهشون زنگ می‌زنی
    و بیدارشون می‌کنی
    میگن: بیدار بودم،
    خوب شد زنگ زدی.

    وقتی می‌بينن يه گنجشک
    داره رو زمين غذا می‌خوره
    راهشونو کج می‌کنن که اون نپره

    اگه يخ هم بزنن، دستاشونو از دستات
    جدا نمی‌کنن و بذارن تو جيبشون.

    آدمایی که با صد تا غصه تو دلشون
    بازم صبورانه پای درد دلات می‌شينن.

    همينا هستن که دنيا رو
    جای بهتری می‌کنن..

    مث اون راننده تاکسی
    که حتی اگه درِ ماشين‌اش رو
    محکم ببندی بلند میگه:
    روز خوبی داشته باشی :)

    ای‌کاش می‌شد این آدما رو قاب کرد
    و به در و دیوار شهر زد!


    تــــو مـــاه را . . . بیشتــر از همــه دوسـت داشتــی . . . و حـالـا مــاه هــر شــــب . . . تـــو را بــه یــاد مـن مـی آورد . . . مـی خـواهـم فـراموشــت کنــم . . . امـــا ایــن مـــاه . . . بــا هیــچ دستمـالــی . . . از پنجـره هـا پـاکـــ نمـی شـــود . . .
    زندگی را باید از گرگ آموخت و بس
    گرگ با همنوعانش شکار میکند خو میگیرد زندگی میکند ولی چنان به آنان بی اعتماد است که شب هنگام خواب با یک چشم باز میخوابد شاید گرگ معنی رفاقت را خوب درک کرده است… :surprised:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا