رجایی اشکان
پسندها
15,544

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه دوستم دیگه فهمیدم اصرار فایده ای نداره و با رفتن الانتون چیزی عوض نمیشه...واقعا اگه بندازمم حق دارم :D..هرچند شریف در انتظارمه:D
    چشم گوش میدم...ااا راستی استاد کجا بذارید یه سوال ازتون بپرسم؟!:redface:
    نه باهاتون موافق نیستم چرا بیچاره آقای رجایی...آقای رجایی میرن دنبال زندگیشون و دوستاشون هر وقت میان دلتنگ میشن:razz:
    فال گرفتم حافظ شیرازی گفت که میخوایین برین..

    یه سوال ... ببخشید خیلی وقتتونو میگیره باشگاه که دیگه نمی خوایین بیایین؟؟؟؟
    .
    بعضی ها را نوشتم
    شعر شدند
    بعضی ها را نتوانستم بنویسم
    اشک شدند
    بعضی ها را اما
    نه
    می شد نوشت
    و نه
    ننوشت
    آنها را فقط زیستم ...??????:(
    آقای رجایی ببخشین تو پیج ستاره خانوم دیدم وگرنه فضولی نمی کردم... واقعا میخوایین برین؟؟:cry::cry:
    سلامت باشین خواهش میکنم شما خیلی لطف دارین:redface:
    امیدوارم لحظه لحظه هاتون پر از اتفاقای خیلی خوب باشن:gol::gol:
    واقعا چطور دلتون میاد اینجوری یهویی:cry:
    خیلی ممنون که اینکارو میکنید....شمام واسه دوستاتون عزیز هستید و به همین خاطره که اصرار دارن که نرید:(اما......
    :redface:ممنونم
    من معذرت میخوام بخدا اصلا دوست نداشتم اینکارو بکنم فقط خواستم بگم حال خراب امشبم فقط و فقط واسه رفتنتونه بخدا.:cry:
    معذرت میخوام:(
    واقعا اینکارو میکنید:smile:...کنکورارشد16 و 17 اردیبهشته.
    سپاسگذارم آقای رجایی........ولی فکر کنم اگه اینطور بود اصرارای بنده رو نادیده نمیگرفتین پس معلومه منم توی لیست سیاه هستم....
    یه ایده جدید میشه با کاربری رجایی اشکان 2 بیاید که حرفتون هم دو تا نشه:)موندم این همه استعدادی که دارم کجا بوده چرا تو تستا شکوفا نمیشه:D
    امشب قصد دارید اشک دوستاتون رو درآرید فک کنم:cry:....چقدر غمگین(خلوتی با خدا رو عرض میکنم )....

    من به نیشِ عقربه‌های زمان
    به پنجره‌ی نیمه باز
    به تعهدِ وعده‌ی دیدار،
    من به امانتداری سکوت کوچه‌ی خلوت
    به سایه‌های بلند و باد رمیده‌ی غروب،
    من به مَقطع بلند شعر علاقه‌گی
    به جاده، به سفر، به نامه، به نماد فاصله
    سوء ظن دارم.
    نفرمایید استاد پیش میاد....خوشحالم که برعکس حال من،حالتون خوبه امیدوارم همیشه لبخند بر لب داشته باشید...
    راستش اومدم اینجا با دیدن وب نوشت جدیدتون اساسی حالم گرفته شد فکر میکردم بعد کنکورم که بیام هنوزم هستین:(:cry:
    ممنون از مهربونیتون:gol:
    سلام دوستم...:(
    درد نوشته شده.....فراموش کردن درد داره دوست من دردم نه ، یه چیزی فراتر نمیدونم الان ذهنم یاری نمیکنه که کلمه ای مناسبتر جایگزینش کنم.
    روزهای نبودنت
    کوپه های خالی قطاری ست
    که لحظه ها را دود می کند
    سوت می کشی در خاطراتم و
    گوش دلم کر می شود
    دلشوره ی آخرین ایستگاه
    چنگ به نگاه ریلها می زند
    نکند آنجا هم نباشی…
    که اگر نباشی،
    دیگر هیچ فرصتی
    برای ماندن نیست…



    "آیدا خاقانی"


    فراموش کردن همیشه سخت تر از به یاد آوردن است .:cry:
    آرزویت که می‌کنم
    لحظه ی آمدنت انگار
    دوباره پرستو ها نیامده کوچ می‌کنند
    و من چنین نامنتظر
    تو را و بهار را
    از نو آرزو می‌کنم
    تو ببین چه می‌کنی
    که من پر از فلوت شده ام !

    از: مهدیه لطیفی


    گاه می اندیشم ، چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
    همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران ...
    و انسانهایی در زندگیم باشند زلال تر از باران ...

    "احمد شاملو"
    بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
    درحسرت دیدارتو بگذار بمیرم
    دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
    بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
    بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
    در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
    بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
    در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
    میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
    تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
    تا بوده ام ای دوست،وفادار تو بودم
    بگذار بدان گونه وفادار بمیرم....:cry:
    سیمین بهبهانی
    یک زندگی کم است
    برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را
    با تو در میان بگذارم
    می‌خواهم
    هر صبح که پنجره را باز می‌کنی
    آن درخت روبه‌رو من باشم
    فصل تازه من باشم
    آفتاب من باشم
    استکان چای من باشم
    و هر پرنده‌ای
    که نان از انگشتان تو می‌گیرد

    یک زندگی کم است
    برای شاعری
    که می‌خواهد
    در تمام جمله‌ها
    دوستت داشته باشد...

    من، در تو، ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را
    من، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
    در تو، فاصله ها را
    من، در تو ناممکنی ها را دوست می دارم
    غوطه ور شدن در چشمانت
    چون جنگلی غوطه‌ ور در نور
    و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
    با اشتهای صیادی، گوشت تنت را به دندان کشیدن
    من، در تو، ناممکنی ها را دوست می دارم
    اما، ناامیدی ها را
    هرگز
    ناظم_حکمت
    :cry::w04:

    خداحافظیـ بوقـ و کرنا نمیـ خواهد خداحافظیـ دليلـ، بحثـ، يادگاریـ، بوسه، نفرينـ، گريه خداحافظیـ واژه نمیـ خواهد خداحافظیـ يعنیـ در را باز کنیـ و چنانـ کمـ شویـ از اينـ هياهو که شکـ کنند به چشمـ هايشانـ به خاطره هايشانـ به عقلشانـ... و سوالـ برشانـ دارد که به خوابیـ ديده اند تو را تنهــــا؟ يا تویـ سکانسیـ از فيلمیـ فراموشـ شده؟ خداحافظیـ يعنیـ زمانـ را به دقايقیـ پيشـ از آشنايیـ ببریـ و دستِـ آشنايیـ اتـ را پيشـ از دراز کردنـ در جيبـ هايتـ فرو کنیـ و رد شویـ از کنارِ اين سلامـِ خانمانـ سوز... خداحافظیـ "خـــداحـــــافــــظ" نمـــــى خـــــــواهـــــد!
    شعرهایم دوست دارند
    یک‌بار تو را از نزدیک ببینند
    کاش می‌شد شبی
    به خواب دفترم بیایی!

    #خاطره_کشاورز
    اگر قرار بود
    از تنهایی نقاشی بکشند
    بی‌شک شبیه من بود

    #ایلهان_برک
    بعضى وقت‌ها
    تنهايى آنقدر به آدم مى‌آيد
    كه هيچ‌چيز حالت را خوب نمى‌كند
    جز اينكه
    هى خودت قدم بزنى خودت را

    #امیر_وجود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا