رجایی اشکان
پسندها
15,544

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر زمان می‌بینی...
    باغ آفت‌زده ی شعرِ کسی
    بی‌برگ است ...

    حمد و توحید بخوان!
    اتفاقی که قرار است بیفتد
    مرگ است..!!
    تو را نمی دانم،
    اما من دلم روشن است
    به تمام اتفاقات خوب در راه مانده،
    به تمام روزهای شیرین نیامده،

    به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند،
    به اجابت شدن دعاهایمان،
    به برآورده شدن آرزوهایمان،
    به محو شدن غمهای دیرینه مان.

    من دلم روشن است.
    یک روز کسی از راه می رسد،
    پای حرفهایش می ایستد
    و دیگر ترس از دست دادنش را به دلهایمان راه نخواهیم داد.

    روزی از راه می رسد
    و ما برای یک روز هم که شده آنچنان که باید، زندگی می کنیم.
    آری،
    من دلم روشن است....
    ﻋــﺸـــﻖ ﺭﺍ . . .
    ﺑـﺎ ﻫـََـﺮﮐــََـﺲ ﺗــََـﺠــﺮُُﺑــﻪ ﻧــََـﮑــُُـﻦ . . .
    ﺻــََــﺒـــْْــﺮ ﮐـــُُــــﻦ . . .
    ﺳـــﺎﻟـﻬـــﺎﯼِِ ﺳـــﺎﻝ . . .
    ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺻــََــﺒـــْْــﺮ ﮐـــُُــــﻦ . . .
    ﺗــﺎ ﮐــََـﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺑـﯿـﺎﺑـــﯽ کــہ ﺭﻧــﺞ ﻫــﺎﯾـــﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸــﻤـــﺎﻧــََــﺖ ﺑـﺨــﻮﺍﻧــََـﺪ . . .
    ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﺑــــََــﺮﺍﯼ ﺭﻧــﮓ . . .
    ﻭ ﺻــــﻮﺭََتـــــ . . .
    ﻭ ﺑــََـﺪََﻧـــََـﺖ ﻧــََـﺨـــﻮﺍﻫـــََـﺪ . . .
    ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﺑـــََــﺮﺍﯼ ﺧــــﺎﺹ ﺑــــﻮﺩﻥ . . .
    ﻭ ﻣـــََــﻌـــــْْــﺮِِﻓــََــﺘــََــﺖ ﺑــِِـﺨــﻮﺍﻫـــََــﺪ .
    می گویند...
    به زنان نباید بال و پر داد، می پرند!
    اما زنان فقط پروازهای عاشقانه را دوست دارند، بی دلیل نمی پرند...

    می گویند...
    به زن نگویید دوستت دارم، خودش را می گیرد!
    اما زنان ( فقط ) دستان عشقشان را می گیرند و می گویند ،دوستشان دارند...

    می گویند...
    نباید به زنان توجه زیاد کرد، خودشان را گم می کنند!
    اما زنان وقتی گم می شوند که عشقشان بی توجهی کند...

    زن جنس عجیبی است!
    چشم هایش را که می بندی، دید دلش بیشتر می شود...
    دلش را که می شکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیر...
    زن انگار آفریده شده تا روی عشق را کم کند!!!


    یه وقتا اینقد آدم زندگیش غمناک میشه که دوس داره یکی یهو بگه کاااااات … عالی بود عالی …خسته نباشین بچه ها …واسه امروز بسه !
    سر قرار و ، منِ بیقرار در باران
    و لحظه های پر از انتظار در باران

    نیامدی و دلم را شکست ، بد عهدیت
    بیا که بی تو شدم شوره زار در باران

    محال بود فراموشی تو از این رو
    من و دو چشمِ ترِ اشکبار در باران

    و گونه های منِ ساده اینچنین شده بود:
    شبیه سرخ و سپید انار در باران

    شبی به یاد تو تا صبح گریه می کردم
    به یاد آن شب سرد قرار ، در باران

    کنار بغضِ شب جمعه های تنهایی
    نشسته است کسی سوگوار در باران







    آخه اکثرا نشنیدن...خوشحالم یکی اینجا شنیده بود:)
    من که خراسانیم و همه این شهرا رو میشناسم.خراسان خراسانه.
    ببخشید مزاحم نمیشم خوشحال شدم از مصاحبت باهاتون.
    چرا فکر کردید شمالیم؟؟(راستش منم فکرنمیکردم کرجی باشید:))
    بجنورد(خراسان شمالی)...احتمالش هست نشنیده باشید
    ممنون که کنجکاوی بی موردم رو جواب دادین.....جالب بود(همین حوالی و همین نزدیکی)دقت نکرده بودم هرچند در واقعیت دورند:)
    اومدین دوست من....نه خواهش میکنم پیش میاد میشناسمتون اهل یهویی رفتن نیستید:)
    یه سوال کنجکاوشدم ،البته اگه دوست نداشتید جواب ندید پیچوندنش راحته:)میتونم بپرسم اهل کجایید؟:huh:

    شبتون آروووووووووووووووم :gol::gol::gol:
    روی دیوار روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو چشــــم می کشم و دهانی که بخندد به این همه تنهایی و انتـــظار ... این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ و تکه ذغالی که خطــــ می کشد نیامدنتـــــــــ را ...
    تو هـیـــــــچ وقت نفهمیدی...

    مـــــن برای داشتنت : دلـــــــــــم را نـــــه... عشقــــــــــــــم را نـــــــه...
    رویاهایــــــــم را نــــــه...!!!

    برای داشتنت...

    "حســــــــی" را دادم که بدون آن دیگــــــر ، "من" آن "منِ" سابــــــــق نیستم...!!
    دل میبازم،

    درست زمانی که بازیچه ای بیش نیستم!

    بدون ِ شراب، روبروی چشمهای تو! مست ِ مست… خراب! … …

    بازی کن! با تمام ِ من! با تمام ِ ناتمام ِ من!

    آنقدر دروغ بگو تا شب تمام شود!

    و من هنوز دیوانه وار باورت میکنم ...
    معجزه خبر نمی کند...
    لطفاً با احتیاط ناامید شوید ... ;)
    صداقت؟…. یادش گرامى…
    غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت…
    معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد…
    مرام؟….. قطعه ی شهدا …
    عشق؟ ….. از دم قسط…
    واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
    ممنون بزرگوارید:redface:
    امیدوارم هیچ وقت همچین حسی نداشته باشم.
    دوست داشتن حس متفاوتی است
    مثـل آب تنی کردن در برکه ی زمستان است

    هـشیـار که می شوی تمام وجودت
    یخ می زند
    آنوقت تو می مانی
    و
    نیم سوی آفتابی که نه خشکت
    می کند
    و نه
    می تـوانی از آن بگذری...
    آنکه رخسار ترا اين همه زيبا مي کرد
    کاش از روز ازل فکر دل ما مي کرد

    آنکه مي داد ترا حسن و نمي داد وفا
    کاشکي فکر من عاشقِ شيدا مي کرد

    يا نمي داد ترا اين همه بيدادگري
    يا مرا در غم عشق تو شکيبا مي کرد

    کاشکي گم شده بود اين دلِ ديوانه ي من
    پيش از آن روز که گيسوي تو پيدا مي کرد

    اي که در سوختنم با دلِ من ساخته اي
    کاش يک شب دلت انديشه ي فردا مي کرد

    کاش مي بود به فکر دلِ ديوانه ي ما
    آنکه خلق پري از آدم و حوا مي کرد

    کاش درخواب شبي روي تو مي ديد عماد
    بوسه اي از لب لعل تو تمنا مي کرد

    عماد خراساني
    مرسی که اینکارو کردید:)راستش خوشحالیم کمتر از استیکرست دروغ چرا:(اما خوبه مرسی دوست عزیز
    از متنای فوق العادتون هم ممنون کم آوردم.
    راستش با خوندن نوشتتون یه چیزایی فهمیدم اما بازم نمیدونم ...قضاوت رو دوست ندارم
    اما آقای رجایی به نظرم کسی که به آدم چیزی جز تنهایی رو نمیده ارزش فکر کردن هم نداره همیشه تنهایی واسه آدمای وفاداره:(
    پس اگه اینطور باشه یعنی تا اینکه من دوباره بیام که باشم( نه گاهی بیام و بعد یه مدت نیام)شما نیستین:( اینو از صمیم قلب میگم اون روز خیلی بده و حتی وقتی نمیام گاهی این فکرمو مشغول میکنه که شما که از بهترین دوستام هستین میخواین برین شاید من اینجا رو و همینطور دوستانم رو زیادی جدی گرفتم:cry:
    مطمئنا توی این همه دوست چندتا خوب دارید که دلگرم به موندنتون کنه یعنی ندارید؟!!راستش منم دوستانی داشتم که همچین رفتاری داشتن و دیشب واقعا دلم گرفت.....قول میدم برگشتم دوست خوبی باشم پس نرید راه حلی به ذهنم نمیرسه جز اینکه ننویسید راستش دیگه با خوندن وب نوشتتاتون حالم خوب نمیشه ببخشید که من رک حرف میزنم
    منکه بهتون میگم نرید:( امادرکتون میکنم بد برزخیه:)واقعا منم تو این مدت که درگیرم دلم واسه دوستام خیلی تنگ شده بود(که البته بعد اومدن فهمیدم بود و نبودمم فرقی نمیکنه:redface:)....آقای رجایی همش استرس اینو دارم اگه بعد یه مدت کوتاه که تونستم بیام....بیامو ببینم شما رفتین خب دیر به دیر متن بزارین تا به 500 نرسه دیگه.فکربهتر از این نداشتم بازم به راه حلهای دیگه فکر میکنم:)
    سلام دوست من...باعث خوشحالیه قابل شما رو نداشت.:redface:
    ممنون ازنوشته زیباتون:)
    متنی که توی وب نوشت گذاشتید واقعا منظورتون منم:(واسه خودم متاسف شدم
    وقتی نیستم
    برایم جای خالی بگذار
    کنار بوق ها و ترافیک ها
    کنار بی قراری میدان ها
    کنار قرارهایت
    با کسی که من نیستم
    تا فقط
    کبودی ای باشم روی گردنت
    که از کنار تمام آدم ها و
    جای خالی من رد می شود
    دور میدان ها می چرخم
    دور سرت
    دور ساعتی که دورم می زند
    کنار قرارهایت
    با کسی که من نیستم
    دور سرگیجه ای
    که حتی به قرص ها جواب منفی می دهد
    وقتی نیستم
    برایم جای خالی بگذار
    کنار چراغ خوابی که روشن مانده است
    کنار سماوری که خاموش
    کنار لباس خوابی که پائین تخت افتاده
    به جنازه ای کبود فکر کن
    که گوشه ی پیاده رو
    با بسته های خالی قرص
    با ساعتی مردانه در دست
    تمام امروز را
    در کابوس ساعت 5
    با خودش به خواب برده است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا