کاش تنها نبودم
فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی آید ؟
کاش تنها نبودی
آن وقت که می توا ن ستيم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
بخندیم تا همسايه هامان از خواب بیدار شوند
می دانی ؟
ان گار چرخ فلك سوارم
ان گار قایقی مرا می برد
ان گار روی تیب برف ها با اسکی می روم و
مرا ببخش
ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
می شنوی ؟
ان گار صدای شیون می آید
گوش کن
می دانم که هيچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
اما به جای آن
می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
گوش کن
یکی بود یکی نبود
زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
به جای علوفه دادن به مادیان های آبستن
به جای پختن کلوچه شیرین
ساده و اخمو
در سايه بوته های نيشکر نشسته بود و کتاب می خواند
صدای شیون در اوج است
می شنوی
برای بیان عشق
به نظر شما
کدام را باید خواند ؟
تاريخ یا جغرافی ؟
می دانی ؟
من دلم برای تاريخ می سوزد
برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند