lilium.y
پسندها
3,639

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آدم ها می گذرند
    آدم ها از چشم هایم می گذرند
    و
    سایه ی یکایکشان
    بر اعماق قلبم می افتد
    مگر می شود
    از این همه آدم
    یکی تو نباشی ؟
    لابد من نمی شناسمت
    وگرنه بعضی از این چشم ها
    این گونه که می درخشند
    می توانند
    چشم های تو باشند.


    رسول یونان
    تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
    من می‌توانم از طنین یکی ترانة ساده
    گریه بچینم
    من شاعرترینم

    تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
    من می‌توانم از اندامِ استعاره ، حتی
    پیراهنی برای
    بابونه و ارغنون بدوزم
    من شاعرترینم

    تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی
    من می‌توانم از آوای مبهم واژه
    سطوری از دفاتر دریا بیاورم
    من شاعرترینم

    اما همه نمی‌دانند
    اما زبان ستاره ، همین گفت‌وگوی کوچه و آدمی‌ست
    اما زبان سادة ما ، همین تکلم یقین و یگانگی‌ست
    مگر زلالی آب از برهنگی باران نیست ؟
    تو که می‌دانی ، بیا کمی شبیه باران باشیم.


    سید علی صالحی
    گاهی
    پروانه ها هم
    اشتباه عاشق می شوند
    بجای شمع
    گرد ِ چراغهای ِبے احسا س خیابان
    می میرند...

    نیلوفر ثانی

    :gol:
    قهوه خوشمزه است
    خوشمزگی اش
    به همان
    تلخ بودنش ست
    وقتى میخوریم
    تلخی اش را تحویل نمیگیریم
    اما
    می گوییم چسبید
    زندگی هم روزهای تلخش
    بد نیست
    مثل قهوه می ماند
    تلخ است
    اما
    لذت بخش....
    تلخی هایش را تحویل نگیر.
    بخند و بگو عجب طعمی!!
    آدمها
    همیشه خوب را
    برای یافتن خوب تر رها میکنند

    غافل از اینکه خوب همانیست
    که وقتی ازهمه چیز وهمه کس بریدی
    یادش می افتی
    همان کسی که
    هر روز حالت را میپرسد
    و تو سرسری میگویی خوبم
    همان کسی که
    تو حضورش را همیشه دیدی و حس کردی
    اما ساده گذشتی
    همان کسی که
    وقتی که کم حوصله ای زمین و زمان را
    به هم میدوزد تا تو لبخند بزنی
    خوب
    همان کسی است که
    بی منت تو را دوست دارد
    که تو صدبار دست رد به سینه اش میزنی
    اما یکبار هم خواهشت را رد نمیکند
    خوب همانیست
    که طاقت قهر ندارد
    میگوید قهر اما دلش
    دوری ات را تاب نمی اورد
    خوب همانیست که
    همه احساسش را خرج تو و اطرافیانش میکند
    خوب همانیست که
    به جرم احساسش هرلحظه غرورش رامیشکنی
    دلش را میشکنی
    و او دم نمیزند
    کجا با این عجله
    لحظه ای درنگ کن
    خوب خود را با خود نمیبری ؟
    خوب یک نفر است
    و هرگز تکرار نمیشود
    مبادا از دستش بدهی
    تنهــآ بہ ڪوچہ مےزنمـــ ...
    و تنهــآتـر بہ خـآنـہ بـآز مےگـردمــ ..!!!
    منـــ هـرگـز چیـزِ دنـدآنــ گیـرۍ از
    جهــآنـــ نخـوآستہ امــ ،،
    فـقـط گـآهـے فـرصتـــــِ ڪوتـآهـے ...
    تـآ بہ یـآد آورمــ زنــدگے تـآ ڪجآ مےتـوآنـد ،،
    زنــدگے بــآشـد ..!!!
    همینـــ استـــــ ڪہ منـــ هیــچ نخـوآستہ امــ
    از اینـــ جهــآنــ ،،
    جـز انـدڪۍ آرامشــــ ..!!!
    بلڪہ بـرگــردمــ پیشـــِ خــودمــ !!!
    امــآ در اینـــ زنــدگے چہ چیــز نصیبمــ شــد ،،
    سیگــآر و غَـمـــ و انــدڪے غِبطہ ..!!!
    منــــ ڪیستمــــ .?!!
    و اینـــ جهــآنـــ ِ بـیهـــوده از جـآنـــِ منـــ چہ مےخـوآهـد ..?!!
    بعضےهــآ چــرآ اینـــ همہ بـےانصـآفـــــ انــد ..?!!
    یڪ عُـمــر در انتظــآرِ ڪسے بــودمـــ ،،
    ڪہ درڪ ڪند مــرآ ..!!!
    همـآنــ گــونہ ڪہ هستمـــ بپـذیـرد مــرآ ،،
    وعــآقبتـــــ در مےیـآفتمـــ ،،
    ڪہ او از همــآنـــ آغــآز خـودمــ بـوده امــ !!!
    ڪسۍ وجـود نــدآرد در اینـــ جهــآنـــِ فــآنے ...!!!
    ِ
    دلتـــــ ڪہ گـرفتـہ بـآشــد ...
    نـہ بـآلا و پـآیینـــِ صفحــہ ۍ دومــِ
    شنـآسنــآمہ مےفهمــد ،،
    نـہ سِـنـــــ و اخـلاقـــ و خـوبـــــ و بــد ..!!!
    دلتـــــ ڪہ گـرفـتـہ بــآشـد ...
    مســآفـرِ زمـآنـــ مےشــوۍ !!!
    گُـم مےشــوۍ !!!
    سـآڪتـــــ مےشــوۍ !!!
    دلتـــــ ڪہ گـرفـتــہ بـآشــد ...
    آدمــِ دیگــرۍ مےشــوۍ !!!
    سیگــآر پشتـــــِ سیگــآر روشنـــــ مےڪنی !!!
    رآستے رفیقـــ گفتہ بـودمــ ،،
    ڪہ آدمـــِ دیگــرۍ شُــده امــ ..!!!
    زنـدگے همہ اشـــ بـد نبــود ،،
    روزهـآۍ خـوبـے همــ دآشتـــــ ،،
    ڪہ هـرگـز نیــآمـدنـد ...!!!
    در بلنـــدترینــــ جــآۍ شهــر نشستہ امـــ ...
    زمینـــ زیـرِ پـآیـمـــ تــآبـــــ مےخـورد ..!!!
    امــآ از اینجــآ هـمـــ زنــدگـے قشنگـــــ نیستـــــ ..!!!
    و اینــــ یعنـے " ارتـفـــآع پَـستـــــ " ...
    آزُرده امــ از هیچـــ ...
    آزُرده امــ از همـہ چیــز ...
    زخمــ هـآیـے بہ صــورتـــــ دآرمــ ;
    ڪہ گـویـے لبخنــد مےزنمـــ بہ آنـــ هــآ ،،
    ولـے سیگــآرمــ مےگـریستـــــ ...
    و بـر لبخنــدِ خـود دود مےشُــد ..!!!
    از اینــــ بـآلا ڪہ مےنِگَــرَمــ بہ اینـــ شهــر گـویـے ;
    هـمـہ گم شُــدیمـــ ...
    هــر ڪدآم در خیـآبـآنـے ..!!!
    پیــآده رو هـآ مُشڪلی نـدآشتنــد ;
    مـآ همـوآره نبـودیمـــ ...!!!
    مــآ همـوآره در تنهـآیـے دستہ جمعـے
    بہ ســر مےبـریمــ ..!!!
    قصدم نشستن بود...
    اما در کنارت ....
    نه چشم انتظارت...
    منـــــ شبیه آن ایستگــآه پیــر و تنهــآیـے هستمـــ ،،
    که می دآنــد ;
    نبــآیـد دل سِـپُـرد ،،
    به اینـــ عــآبـرآنـــِ گــرم رفـتـن رآ ..!!!
    برایمـــ لالایـی بخـوآن رفیــق ..!!!
    بـرآۍ منی که کآبوســـ های شبــآنه ام را بـآ دود به دستـــــِ مـآه
    می سپـآرم !!!
    نگـــآهتـــــ بہ صـرآحتـــــ مےگفتـــــ :
    ڪہ دل از منـــــ تــو بــردۍ !!!
    امــآ منــــ علـے بــودمـــ ،،
    و آنـــ ڪوچہ هـمـیـشـہ چپـــــ بــود ..!!!
    روزگارم می‌گذرد
    بی‌ هیچ کس
    برای آرزو دیر است
    هر چه میروم نمیرسم
    دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
    خسته‌ا‌م
    در چرخشی باطل سر شا ر از خودم
    آسمان گرفته با من
    هنوز فکر می‌کنم چقدر مانده تا من
    من باختم به خود باختم
    من تو شده‌ام
    راستی‌ چرا نیستی‌؟ کجایی؟
    غبار چهره این قاب را ورق بزن
    دعوت کن مرا به خوابی‌ رویایی
    گذشته‌ام را برگردان
    شکسته شدم در لابلای آهنگ غمگین زندگی‌
    فصل‌هایم همه سرد و دلم آینهٔ درد
    من به خواستنت دچارم
    در جایی دور از این اتاق
    این شهر، این آسمان
    بدون ترس، بدون برگهای زرد
    سالهاست میگریزم از حوصلهٔ زرد این حصار
    تنهایی من غریب ترین جای جهان است
    و سالها پشت خالی‌ روزگار
    می‌خواهم غمهایم را بپیچانم
    چرا که این افکار دفع نمی شود
    درست مثل همین روزها...

    امیر وجود
    زنان بازنده
    جسورترند!
    چرا که مردی
    قلبشان را به یغما برده و
    در سکوتی سرد
    ترکشان کرده...
    آنها دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند٬
    ترس برای
    از دست دادنِ چیزی که نداری
    احمقانه است.


    ساناز نجفی
    و اگر فکر می کنی
    عـــاشق
    عشقش را که داشته باشد
    دنیایی را دارد
    اشتباه کرده ای

    آدم عاشق
    تنهاترین است

    چه در کنار یار
    چه در خیال یار.


    نیکی فیروزکوهی
    زن ها گاهي اوقات چيزي نميگويند
    چون به نظرشان لازم نيست كه چيزي گفته شود
    با نگاهشان حرف ميزنند
    به اندازه يك دنيا حرف ميزنند
    هرگز نبايد از چشمان هيچ زني ساده گذشت


    سيمون دو بووار
    هيچکس سرش آنقدر شلوغ نيست
    که زمان از دستش در برود و شما را از ياد ببرد
    همه چيز برمي گردد به اولويت هاي آن آدم
    اگر کسي به هر دليلي تو را يادش رفت
    فقط يک دليل دارد
    تو جزو اولويت هايش نيستي


    پائولو کوئيلو
    ای کاش
    حواست نباشد
    از خانه بیرون بزنی
    من به کوچه بیایم و
    به باران فکر کنم
    و تو روزنامه ات را
    روی سرت بگیری
    من تمام کوچه را بدوم
    و کمی چتر
    تعارفت کنم
    حتما مسیرمان یکی ست
    حالا که مقصد تویی!

    سمانه سوادی
    ممنون بهار خانوم که تشریف داشتین.
    باشه چشم، بخاطر شما دوستای خوبم که شده جتما هر از گاهی سر میزنم.
    مرسی از بزرگواریتون.
    شب بخیر در پناه حق.

    :smile::gol:
    بله الان متجه فرمایش شما شدم.
    مرسی شما لطف دارین من لایق این همه بزرگواری نیستم.
    تعطیل متن بازم هر از گاهی برای عرض سلام و ارادت خدمت دوستان میرسم...البته اگه عمری باشه.
    سلامت باشید دوست خوبم.

    :smile::gol::gol::gol:
    مرسی بهار عزیز.:smile:
    بله خدا بده برکت...تولد خوبه...تولد کی؟:D
    مرسی خوبم....دوستای گلم و دیدم خوبترم شدم.
    خواهش بهار عزیز، چوب کاری میکنید.
    ممنونم شما همیشه به من لطف دارین.
    سلامت باشید.
    :smile::gol::gol::gol:
    سلام
    بهار خانوم، خوب هستین؟
    مارو نمیبینین خوش میگذره آیا؟
    مرسی از متنای قشنگتون...مثل همیشه جالب بودن...ممنونم.

    :smile::gol::gol::gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا