"زهرا"
پسندها
1,188

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سازه های شگفت‌انگیز جهان را بشناسید

    جاذبه‌های توریستی پرگل برای دیدن گل‌های بهاری
    زندگی کنار تو شیرنه
    من به زندگی با تو خوش بینم
    حتی اینده ی رویایی مو من توی چشمای تو می بینم
    همه جونمو بخوای می بخشم
    اخه عشقت واسه من بی حد
    سرنوشتم بی تو نامعلومه
    ثانیه به ثانیه می خوامت
    تحت هر شرایطی می خوامت
    حتی لحظه ای که بازیگوشی
    یا وقتی که ساکتی می خوامت
    تو برای من تمام عشقی
    من همیشه واسه تو دلتنگم
    دلتنگی هات برای من
    خودم غمت رو می خورم
    تنها نمی ذارم تو رو
    من از تو دل نمی برم
    سرروی شونه هام بذار
    درداتو هدیه کن به من
    سنگ صبور تو منم
    بیا و تکیه کن به من
    من تکیه گاهتم ...
    یارو همراهتم ...
    درمون اه تم ...
    من عاشقتم
    من تکیه گاهتم
    یارو همراهتم
    درمون اه تم ...
    من عاشقتم ..
    تا وقتی داری منو
    غصه ی هیچ چیزو نخور
    من مثل کوه پشت توام
    از آرزوهات دل نبر
    تا وقتی هستم می تونی
    به هرچی می خوای برسی
    هرچی دارم فدای تو
    برام تو مثل نفسی
    نفس که می کشم تورو
    حس می کنم توی دلم
    کنار تو حس می کنم
    عاشق عاشق شدنم
    دیری است که دل آن دل دلتنگ شدن ها
    بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها
    آه ای نفس از نفس افتاده، کجا رفت
    در نای نی افتادن و آهنگ شدن ها
    کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون کو؟
    جاری به رگ سوخته چنگ شدن ها
    زین رفتن کاهل چه تمنای فتوحی
    تیمور نخواهی شد از این لنگ شدن ها
    پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
    من ماندم و فرسوده فرسنگ شدن ها

    ساعد باقری
    تا به کی باید رفت

    از دیاری به دیاری دیگر

    نتوانم،نتوانم جستن

    هر زمان عشقی و یاری دیگر

    کاش ما آن دو پرستو بودیم

    که همه عمر سفر می کردیم

    از بهاری به بهاری دیگر

    آه، اکنون دیریست

    که فرو ریخته در من گوئی

    تیره آواری از ابر گران

    چو می آمیزم با بوسه ی تو

    روی لبهایم، می پندارم

    میسپارد جان عطری گذران

    آن چنان آلوده است

    عشق غمناکم با بیم زوال

    که همه زندگیم می لرزد

    چون تو را می نگرم

    مثل این است که از پنجره ای

    تکدرختم را، سرشار از برگ

    در تب زرد خزان می نگرم

    مثل این است که تصویری را

    روی جر یان های مغشوش آب روان می نگرم

    شب و روز

    شب و روز

    بگذار فراموش کنم

    تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا

    می گشاید در برهوت آگاهی

    بگذار که فراموش کنم.............
    شب ها که دریا، می کوفت سر را
    بر سنگ ساحل، چون سوگواران؛
    ***
    شب ها که می خواند، آن مرغ دلتنگ،
    تنهاتر از ماه، بر شاخساران؛
    ***
    شب ها که می ریخت، خون شقایق،
    از خنجر ماه، بر سبزه زاران؛
    ***
    شب ها که می سوخت، چون اخگر سرخ
    در پای آتش، دل های یاران؛
    ***
    شب ها که بودیم، در غربت دشت
    بوی سحر را، چشم انتظاران؛
    ***
    شب ها که غمناک، با آتش دل،
    ره می سپردیم، در زیر باران؛
    غمگین تر از ما، هرگز نمی دید
    چشم ستاره، در روزگاران !
    ***
    ای صبح روشن ! چشم و دل من
    روی خوشت را آئینه داران !
    بازآ که پر کرد، چون خنده تو
    آفاق شب را، بانگ سواران !

    فریدون مشیری
    شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
    شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
    می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
    نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
    کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
    شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
    زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
    دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
    سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
    نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
    چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
    روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
    آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
    روشنای سحر این شب تارانت کو؟
    دست سردم از چه میلرزی ؟...


    تو توانا بودی!..


    پنجره را ببند !


    خودکار را بردار ..


    دوباره شعرهای عاشقانه بنویس !!


    نه ...


    این زمستان از پنجره نیامده است !!
    شده ام سنگ صبور روزگار.....


    دارد تمام غم هاي ديرينه اش را يك جا به خوردم مي دهد...
    گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
    به رفتن ک فکر می کنی
    اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
    میخواهی بمانی،
    رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
    این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است
    خاطرات خیلی عجیبند

    گاهی اوقات می خندیم

    به روزهای که گریه می کردیم

    گاهی گریه می کنیم

    به یاد روزهایی که می خندیدیم......!
    ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻳﺎﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
    ﻫﻮﺍ ﺧﻴﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭﺗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .
    ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺩﻳﺪﻧﺪ .
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺷﻜﺎﺭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ،
    ﻭ ﺟﺎﻡ ﻃﻼﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﺏ ﺑﻨﻮﺷﺪ ،
    ﺍﻣﺎ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺯﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻳﺨﺖ .
    ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺧﻴﻠﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ،
    ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮﻡ ،
    ﺩﺭﺑﺎﺭﻳﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺟﻬﺎﻧﮕﺸﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﯾﮏ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﺮﺁﻳﺪ ؛
    ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﺩ .
    ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻣﺴﻴﺮ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﺭﯼ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﺏ
    ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺍﺳﺖ .
    ﺍﻭ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻦ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﮔﺸﺖ .
    ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﯼ ﻃﻼﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺳﺎﺧﺖ ،
    ﺑﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﻬﺎﻳﺶ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :
    ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ؛
    ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﺪ .
    ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :
    ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺧﺸﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺑﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺍﺳﺖ ...
    ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ...
    ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ ،
    ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ،
    ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ،
    ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ .
    نگاه همه به پرده سینما بود.
    (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای بود به گمانم...)
    اکران فیلم شروع شد.
    شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق...
    دو دقیقه از فیلم گذشت
    سه ، چهار، پنج ...
    هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق!
    صدای همه درآمد.
    اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
    ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
    و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..

    جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
    خدایا شکرت
    با سلام
    ضمن تبریک سال نو، تالار هنر برگزار می کند ...




    منتظر حضور گرم شما هستیم |
    :gol:
    حواست نیست ...
    حواسم هست به تک تک کلمه هایت .......
    حواسم هست می نویسم بی پروا برای تو ........
    من شعر می سازم واژه های موضونت
    قافیه ها را ردیف می کنم برای بودنت ...
    به خط می کنم تمام دل های دنیا را ......
    می نویسم تا از یاد نبری .......
    از یاد نبری که از یاد نمی برمت ...
    ازیاد نبری حرف هایت برای من حال خوب هر روزند .......
    حرف هایت برای من آرامش ابدین
    حرف هایت برای من شعرند .......
    غزل هایی که سپید می کنم قدم هایشان را ......
    سپید می کنم دلم را ........
    خالی از بودن های متوالی .......
    خالی از همه چیز.........
    تنها برای تو ........
    همه ی سد ها را بر می دارم ......
    نمیشه بی تو خندید ........
    نمیشه بی تو دل به دنیا بست ......
    نمی شود ...
    "زهرا"
    شور دیدارت اگر اگر شعله به دل‌ها بکشد
    رود را از جگر کوه بـه دریا بکشد
    گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
    شب که اینقدر نباید بــه درازا بکشد
    خود شناسی قدم اول عاشق شدن است
    وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
    عقل یک دل شده با عشق فقط می‌ترسم
    هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
    یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
    وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
    زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من
    من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد
    حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
    پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
    سپهر را من نیلگون شناختم.
    چرا که همرنگ هوسهای نامحدود من بود.
    خدا کران بیکران شکوه پرستش من بود،
    و شیطان، اسطوره تنهایی اندیشه های هولناک من.
    اولین دستی که خوشه این انگور را چید دست من بود.
    کفش ابتکار پرسه های من بود
    و چتر ابداع بی سامانیهایم...
    هندسه شطرنج سکوت من بود
    و رنگ تعبیر دلتنگیهایم
    من اولین کسی هستم که
    در دایره صدای پرنده
    بر سرگردانی خود خندیده است
    هر چرخی که میبینید بر محور شراره شور عشق من میچرخد
    آه را من به دریا آموختم"
    حسین پناهی
    تو دلم همیشه هستی
    پیش روم اگر نباشی
    عاشقت که میشه باشم
    آرزوم که میشه باشی ..
    دوری و ازم جدایی
    ولی کنج دل یه جایی داری
    مثل نبضی تو وجودم
    که میزنی و بی صدایی
    شبا وقتی تو تنهایی پریشونه
    سراغتو می گیره این دل دیوونه
    جواب خستگی هام تویی درمونم
    خودت نیستی هنوزم از تو می خونم
    تو فکر داشتنت مثل خود مجنونم
    امید آخرم!عشقت شده جونم
    از این شبای دلتنگی دیگه خسته ام
    از این حسی که اسمشو نمی دونم
    کس نمی دونه این دل دیوونه
    وقتی می گیره
    از تو می خونه
    من فقط می خوام که باشم
    تا برای تو فدا شم
    تو دلم همیشه هستی
    پیش روم اگر نباشی
    عاشقت که میشه باشم
    عاشقت که میشه باشم
    آرزوم که میشه باشی ..
    دوری و ازم جدایی
    ولی کنج دل یه جایی داری
    مثل نبضی تو وجودم
    که میزنی و بی صدایی
    شبا وقتی تو تنهایی پریشونه
    سراغتو می گیره این دل دیوونه
    جواب خستگی هام تویی درمونم
    خودت نیستی هنوزم از تو می خونم
    تو فکر داشتنت مثل خود مجنونم
    امید آخرم!عشقت شده جونم
    از این شبای دلتنگی دیگه خسته ام
    از این حسی که اسمشو نمی دونم
    کس نمی دونه این دل دیوونه
    وقتی می گیره
    از تو می خونه
    من فقط می خوام که باشم تا بریا تو فدا شم
    شعری که جوشید ازدلم ،این بار باشد مال تو
    احساس شیرین دلی ، تبدار باشد مال تو
    از من بریدی بی سبب، من هم گذشتم از دلم
    پاینده باشی سهم این ، ایثار باشد مال تو
    باشد برو بی اعتنا ، تنها رهایم کن ولی
    قلبی که مانده پشت این ، دیوار باشد مال تو
    چیزی ندارم من دگر، جز یک رمق جان در بدن
    حتی همین این یک رمق، صدبار باشد مال تو
    جز شعر چیز دیگری ، در چنته ام پیدا نشد
    قابل ندارد این غزل ، بردار، باشد مال تو
    رفت ....!!!!!
    خجالت کشیدم بگویم هنوز هم "دوستت دارم"
    دلم نیامد بگویم : گند زدی به تمام باورهایم !!!
    غرورم نگذاشت بگویم :"نرو" ... بمان کنار دلم!
    دلم نمیگذارد فراموشش کنم ... !
    عقلم نمیگذارد بگویم "برگرد"
    خاطراتش نمیگذارد "نفس" بکشم!
    "قسمت" نمیگذارد دستهایم به رویای داشتنش برسد !
    واین وسط "خدا" با تمام بزرگیش فقط نگاه میکند .. !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا