MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روزها فکر من این است و همه شب سخنم


    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟


    ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست


    به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

    :gol:
    رسم رفاقت این است که با رفیق پیر شوی
    نا اینکه از رفیق سیر شوی.
    خعلی مخلصیم رفیق.
    روزها فکر من این است و همه شب سخنم


    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟


    ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست


    به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
    سلام ، منتظر نگاه زیبای شما از دریچه دوربین هستیم .:gol:


    اره خب من فکرکردم جدی گرفتی
    وگرنه من کاملا به ایشون احترام میذارم
    به این سادگیام قهرنمیکنم خب...:D
    گاهی وقتا وقتی خسته­ای و بی سرپناه است یک پل مخروبه میشه بهترین سرپناه خستگیت!

    گاهی وقتا وقتی محتاج یک قطره آب هستی، مسمومترین آبهای دنیا میشند شیرینترین شراب!

    گاهی وقتا وقتی تنت سرد و کرخت شده از حوادث روزگار، گوشه خرابه هم برات بهترین آغوش دنیاست!

    گاهی وقتا وقتی که کفشهای خودت پاره است حاضری همون ها رو هم به عشقت بدهی فقط به این شوق که ...

    گاهی وقتا زنده ها آنقدر اذیتت میکنن که حاضری همه چیزت رو بدهی تا کنار مرده ها زندگی کنی!

    گاهی وقتا وقتی که هیچ نایی واسه تماشا نداری ساعتها به جاده ذل میزنی تا شاید اونی که رفته برگرده!

    گاهی وقتها دنیا به اون بزرگی که دیگران تعریفش رو میکنند نیست و تنگ تر از یک قلک میشه که تو تنها سکه سیاه اونی!

    یادش بخیر خسرو شکیبایی می گفت: گاهی وقت ها یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن، گاهی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن
    به سلامتی اونایی که روز قیامت فقط زمین ازشون شاکیه . اونم بخاطر سنگینی معرفتشون.
    «مردی که با اراده برای رسیدن به یک ستاره، اسب می تازد
    احتمال موفقیتش بیشتر از کسی است
    که برای رسیدن به منزل خویش با بی حالی در معبر تنگی می خزد»

    تو شیرینی نخواستی که! من خواستم شیرینی منو بده!:D
    همای اوج سعادت به دام ما افتد
    اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
    حباب وار براندازم از نشاط کلاه
    اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
    شبی که ماه مراد از افق شود طالع
    بود که پرتو نوری به بام ما افتد
    به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
    کی اتفاق مجال سلام ما افتد
    چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
    که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
    خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
    کز این شکار فراوان به دام ما افتد
    به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
    بود که قرعه دولت به نام ما افتد
    ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
    نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا