خداروشکر
فدایی داری
اهوم : )
حموم رفتن زمان ما:
ميرفتيم توو حموم،
يه شيرو باز ميكرديم
دندونامون ميريخت كف حموم از سرما،
اون يكيو باز ميكرديم مثه آب سماور در حال جوش بود،
يه عر ميزديم از سوزش،
مامانمون مى زد پس كله مون كه اذيت نكن،
آروم بگير!
بعد با اون صابون زرد گنده ها
كه مثه چركِ خشكيده بود ميفتاد به جونمون،
يعنى ما از نظر مامانمون
كثافتى بوديم كه ميخوايم در مقابل نظافت مقاومت كنيم!
بعد يه جورى چنگ ميزديم موهامونو كه انگار داعش به شپشا حمله كرده!
بعدش با شامپوى پاوه كل هيكلمونو غربال گرى ميكردن،
بعد همه اينا
جانگدازترينش كيسه كشيدن بود،
دو لايه از پوستمونو بر ميداشتن،
فك ميكردن چركه
باز ادامه ميدادن!
بعدِ حموم
صدتا لباس تنمون ميكردن،
يه روسرى به كله مون،
يه يقه اسكى هم روى همه ش،
بعد
از شدت كوفتگى و خستگى بيهوش ميشديم
ميگفتن
آخی
ببين چه راحت خوابيده!