anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پاییـــــــــــــــز ها

    تمام خاطرات زیبا


    تمام رویاهای شیرین


    با بوی عطر تو


    در مقابل افکارم خودنمایی میکنند


    میرقصند


    کف میزنند


    به رخ میکشند


    نبودنت را….

    باید خودم را ببرم خانه
    باید ببرم صورتش را بشویم
    ببرم دراز بکشد
    دلداری‌اش بدهم که فکر نکند
    بگویم که می‌گذرد که غصه نخورد
    باید خودم را ببرم بخوابد
    من خسته است!
    عازم یک سفــــــــــــــرم


    سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک


    سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم


    مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت


    و امیـــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــــــــت…
    تن خسته‌ای ولی
    خوابتــــــ نمی‌بره
    این حســـ لعنتی
    از مرگــــــــ بدتره
    دیوار احساس من را،


    همه…

    کوتاه می پندارند ،

    اما چه می دانند ،


    در پس این دیوار کوتاه ،


    زمینش عمق فراوان دارد…
    خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !


    هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !


    این جمع پر از تنــــهاییست…
    پنجره را باز میکنم

    احساس قشنگ ِ " تو " می آید

    می نشیند

    بر پرده

    بر دیوار...

    من

    گیج ِ این همه " تو "

    مست ِ مست

    کنار می آیم با خودم

    و

    با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی

    زندگی می کنم
    بـــــــــاران …


    بهانــــــــــه ای بود …


    که زیر چتــــــــــر من ،


    تا انتهای کــــــــــــــــــــــــــوچه بیایــــــــــــی


    کـــــــــاش …


    نه کــــــــــــــوچه انتهایی داشت …


    وَ


    نه بــــــــــاران بند می آمــــد…
    انقدر " دوست دارم " که نگران خودمم ... !

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من
    خيلي دوستت دارم اما نمي دونم "خيلي "رو چه جوري بنويسم

    که خيلــــــــــــــــــــــ ـــــــــي خونده بشه ؟!!!؟؟؟

    حلقه ي دستانمان را دوست دارم

    وقتي دست ات توي دست من است

    و

    دل توي دلم نيست ... !
    سبد قلبم را پر خواهم کرد از عطر تنــت ،


    تا که یادم باشد روزی اینجا بودی…


    نزدیک تر از من به خودم…!
    نامتــــ را كــــه مي شنومـ

    درستــــ مثل آنروزهـــــا

    بنــد دلـــمـ

    يكجـــا پــــاره ميشود

    و شــرمـ استــــ

    كـــه مي نشيند

    روي گــــونــه هاي

    مـن ِ هميشه عــاشق ِ تــ ــو
    رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند…


    اما همیشه شیرین اند…


    مثل رویــــای داشتن تـــــــو…


    مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار تــــــــو…
    نوبت به عاشقانه ها که مي رسد

    واژه ها براي رسيدن به تــــو

    از هم پيشي مي گيرند.......
    نترس…


    اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم


    گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف


    حرفم را پس میگیرم…


    بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…
    اولین بار که گفتی دوستم داری


    گریه ام گرفت…


    حالا اگر کسی بگوید دوستم دارد ؛


    خنده ام میگیرد…
    همين که سرت را روي شانه ام مي گذاري

    و به خواب مي روي

    آرامش آوار مي شود روي دلم يکهو

    لحظه هاي روشن با تو بودن

    کاش تمام نشود
    امروز صبح وقتي از خواب برخواستم ...

    فرشته ي سمت چپـم سرگرم ِ نوشتن بود !

    نميـدانم در خوابهــايم چه ميگذرد که فرشته ي سمت ِ راست سال هـاست

    که چيزي براي نوشتن ندارد !!!

    + طبيعي ايست اين همه روياي ِ تــو در خواب ... هر شب ... !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا