anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتی یه مرد...

    موهاشو درست نمیکنه...

    صورتشو اصلاح نمیکنه...

    وقتی با دوستاش بیرون نمیره...

    وقتی دیگه از شور و حالش خبری نیست...

    وقتی دیگه براش مهم نیستند دیگران...

    وقتی توی لاک خودش...

    وقتی با هر لباسی میره بیرون ، براش مهم نیست نگاه دیگران...

    وقتی از خودش دست میکشه....

    وقتی درد میکشه و ضجه نمیزنه ، بجای ضجه فقط نگاه میکنه...

    از آینده دست می کشه...

    این پسر داره مثله یه آدم برفی چیکه چیکه آب میشه...

    دخترک ؛

    بجای غر زدن و بهونه گرفتن...

    بجای خواسته های بیهوده...

    بجای ایراد گیری الکی...

    بجای نازکردن های بی موقع...

    یکم درکش کن ، کاری کن باهات درد و دل کنه

    آنقدر درک این موضوع سخته برات ؟؟؟
    بدون سیب

    کاشف جاذبه می شدم،

    تنها اگر :

    من و تو و نگاهـــــــــــــــــــــ ــــت،

    قبل از نیوتن بودیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم
    کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند

    انگار در پس تنهایی

    انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد

    به وسعت لبخند آهنگین می شوم ...

    نت های آرام ، کوتاه و مداوم ...

    لحظه دلنشین می شود

    آرام می شوم
    نمیدانی

    چطور گیج می شوم

    وقتی هرچه می گردم

    معنی نگاهت

    در هیچ فرهنگ لغتی

    پیدا نمی شود ... !
    بگو تــــــمــــــام تــــو مال من است

    دلم میخواهد

    حسادت کنم

    به خودم....
    اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

    بی شک من

    رتبه اول میشدم

    ...

    بس که تکرار کردم

    نامت را در مرور خاطرات!
    چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

    و نگاه مشتاق و تشنه تو

    به دستان گریزان من

    ناگسستنی است..

    چقدر خستگی ناپذیرست...

    آشوب نگاه تو..
    دفتري بود كه گاهي من و تو
    مي نوشتيم در آن
    از غم و شادي و روياهامان
    از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
    من نوشتم از تو:
    كه اگر با تو قرارم باشد
    تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد
    كه اگر دل به دلم بسپاري
    و اگر همسفر من گردي
    من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال
    تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!
    تو نوشتي از من:
    من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
    با تو گريه كردم
    با تو خنديدم و رفتم تا عشق
    نازنيم اي يار
    من نوشتم هر بار
    با تو خوشبخترين انسانم…
    ولي افسوس
    مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
    نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!
    گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری

    " یــاد " تو هم که همه جا با من است

    " تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...

    میبینی؟

    وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
    من ســراپا همـــه زخمــم ،

    تـــو ســراپا همــــه انگشت ِ نــوازش بــاش......
    نمی ذارمـــ ـــــــ تو رو از » مــــــــــن » بگیرند

    حتی تو عالــــــــم عکســ و نقاشی ــ

    روی پیشونیــــ سر نوشته

    تو باید فقطــــــــــــــــ مالــــــــ خودم باشیــــــــ ـــــــــ
    وقتــــــی "رفتــــــی" تا آخــــــر "بــــــرو"


    وقتــــــی "مانــــــدی" تا آخــــر "بمــــان"


    ایــــــن تــــــن.....خستــــــه ســــــت !


    از نیــــــمه رفــــــتن ها.............


    از نیــــــمه مانـــــدن ها....
    بخشیدمت



    امــــا......



    بعد از مرگـــم همه چیز را درباره "تــــو" با خــدا خواهم گفت !!!

    گــــــرگ ها همیشـــه زوزه نمیکشنـــد...

    گاهـــی هــم میگــویند " دوستت دارم " ....


    و زودتر از آنکه بفهـــمی بـره ای!!میدرندخاطراتـت را...


    و تـــو میمــانی و باتنـــی که بوی گـــــرگ گرفتــــــه...

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا