"زهرا"
پسندها
1,188

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دل داغون اون خوبه..
    فکر نکن حالتو میدونه....
    این شبو تمام نوشته هایم را میسپارم دیگر به دست باد...
    میسپارم که دیگر برنگردد....
    غمی است تا ابد در دل تنهایت....
    میدانم...!
    سخت خسته ای...
    نوشتن نه تو را آرام میکند...
    نه دل تنهایت را...
    نه بغضت را...
    گاهی سکوت جانشین خوبی است..
    گاهی باید تنها ماند..
    مثل خدا....
    تنها بودن یعنی دانستن حال خدا....
    تنها بودن یعنی دستانی که مینویسد برای مخاطبی عام..
    تنها بودن یعنی تک واژه ای در تک تک شعر های من!
    تنهایی خوب است...
    تنها باش!...مثل خدا...!
    مثل من...!
    "زهرا"
    سلام یک کمک اضطراری میخوام یک کاکتوس به نام چینو داردم داره سیاه میشه وخشک میشه چند روز پیش پایینش گندیده شده بود اطرافش شن ریختم چیکار کنم .ایا میتونم قلمه بگیرم؟
    قصه ای که آغازی نداشته باشد
    پایانی نیز نخواهد داشت..
    تو هیچ مقصر نبودی...
    چشمان من اشتباه راه را انتخاب کردند
    به خاطر همه چیز پشیمانم..
    "زهرا"
    یه زخم کهنه روی بالم
    یه آسمون که چشک به رام نیست
    به غیر واژه ی غریبی چیزی توی ترانه هام نیست
    حتی یه آینه پیش روم نیست که اسممو یادم بیاره
    تنهاترین مسافرشب تو خلوتم پانمیذاره
    ازم نخواه باتو بمونم
    توهیچی از من نمی دونی
    اگه بگم راز دلم رو توهم کنارم نمیمونی
    ازم نخواه با تو بمونم
    تو هیچی از من نمی دونی
    اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی
    دل من از نژاد عشقه
    ازتو و از ترانه لبریز
    یه دنیا غم توی صدامه
    مثل سکوت تلخ پاییز
    من یه پرنده ی غریبم
    من از نژاد آسمونم
    میون این همه ستاره
    من یه شهاب بی نشونم
    ازم نخواه با تو بمونم
    تو هیچی از من نمی دونی
    اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی
    تو هم کنارم نمی مونی...
    هوای خوبی نیست...
    می گذرد عمر و ..
    تو...
    چقدر خسته ام خدایا!
    شمردم تمام ستارگان را نیمه شبی ..
    نیافتم ستاره ای برای خود..
    نیافتم ...
    اینجا......نیست هیچ چیزی برای من...
    نیست و من فقط مرور میکنم خاطرات را...
    شده کار روز شبم ...مرور تو و دل مهربانت...
    تو نیستی و من چقدر تنهایم...
    گفته بودی هستم...
    کجای که من هر روز می خواهد دلم هوایت را..
    قسم به چشمان پاکت...
    که ندارم حال خوبی...
    اینکه نیستی ....وحشتناک ترین کابوس شب هایم است...
    تمام کن این کابوس تلخ را..
    باز بیا و دستانم را بگیر..
    باز بیا و کنارم باش...
    باز بیا...
    می خواهم باشی...
    نبودنت اشک هایی است
    که می ریزد هر شب برگونه هایم...
    بشمار تمامشان را...
    این ها همان اشک هایی است ..
    که دنیا را خراب میکردی تا نباشند..
    حالا با نبودنت خراب میکنم دنیا را با تمامشان...
    زندگی من تنها می خواهد بودنت را
    حتی همچون رهگذری در رویا...
    شاید هم خیالی در خواب...
    شاید هم نگاهی در بیداری...
    ببین ...
    می خواهد زندگیم فقط یک لحظه بودنت را...
    و تو دریغ کردی تمامت را از من و چشمان گریانم..
    دریغ کردی...
    "زهرا
    حاصلِ سبزترين باور ِمن

    برگ زرديست كه از لای ورق های دلم می ريزد

    مانده ام سخت غريب

    ديگر از سبزترين حادثه هم می ترسم . . .
    سلام منتظر حضورگرم شما هستيم
    چرا بعضی ها مدام دیگران را قضاوت می کنند؟
    هر چه موهایت بلندتر
    عمر من بلندتر است
    گیسوان آشفته روی شانه هایت
    تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
    که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
    می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
    چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر
    درآن نقش بسته است
    موهایت دفتر خاطرات ماست
    پس نگذار کسی آن را بدزدد
    چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
    تو که قطره بارانی بر پیراهنم
    دکمه طلایی بر آستینم
    کتاب کوچکی در دستانم
    و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
    مردم از عطر لباسم می فهمند
    که معشوقم تویی
    از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
    از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
    که زیر سر تو بوده است...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا