"زهرا"
پسندها
1,188

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرا عمری به دنبالت کشاندی
    سرانجامم به خاکستر نشاندی
    ربودی دفتر دل را و افسوس
    که سطری ھم از این دفتر نخواندی
    گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
    پس از مرگم سرکشی ھمفشاندی
    گذشت از من ولی آخر نگفتی
    که بعد از من به امید که ماندی
    به پایان رسیدیم اما...
    نکردیم آغاز......
    فروریخت پرها.....
    نکردیم پرواز...
    ببخشای...
    ای روشن غشق برما..
    ببخشای!
    ببخشای اگر صبح را
    مابه مهمانی کوچه
    دعوت نکردیم.....
    ببخشای اگر روی پیراهن ما...
    نشان عبور سحرنیست......
    ببخشای مارا
    اگر از حضور فلق
    روی فرق صنوبر.......
    خبرنیست....
    نسیمی
    گیاه سحرگاه را...
    درکمندی فکنده ست و
    تا دشت بیداری اش می کشاند...
    وما کمتر از آن نسیمیم...
    در آن سوی دیوار بیمم..
    ببخشای
    ای روشن عشق...
    برما ببخشای !
    به پایان رسیدیم ..
    اما..
    نکردیم آغاز
    فروریخت پرها.....
    نکردیم پرواز..
    شفیعی کدکنی
    سیزده را همه عالم به در روز از شهر
    من خودم سیزدهم که از همه عالم بدرم....
    تابه دیوارو درش تازه کنم عهدقدیم...
    گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم..
    تو ازان دگری ........رو که مرا یاد تو بس...
    خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم.....
    ازشکار دگران چشم و دلی دارم سیر.....
    شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم....
    این شعر نیست.....آتش خاموش معبدیست
    این شعر نیست......قصه احساس سنگهاست
    این شعر نیست......نقش سرابیست برآب
    گرشعربود.........برلب خشکم نمی نشست
    گرشعر بود........ازدل سردم نمی رمید
    گرشعربود.........دردمرافاش می نمود
    گرشعربود........تیغ بزخمم نمی کشید
    این شعرنیست ......لاشه مردیست پای دار
    این شعرنیست.......خون شهیدیست روی راه
    این شعر نیست.......رنگ سیاهی است در سفید
    این شعر نیست.......رنگ سپیدیست در سیاه
    گرشعربود...........مونس چنگ و رباب بود
    گرشعربود..........ازدل خود می زدودمش
    گرشعربود ........برلب یاران سرود بود
    گرشعربود.........نیمه شبی می سرودمش
    نصرت رحمانی
    به نظر تو اسم رئیس جمهور بدی مصر بعد از مبارکو مرسی چیه؟

    1-خواهش میکنم
    2-خسده نباشی
    3-آقا حال دادی
    4-مچگرم
    5-دمت گرم
    6-ببخشید زحمت دادیم
    7-بابا یدیقه اومدیم خودتو ببینیم همش توآشپزخونه ای
    8-خرتم به مولا






    من ماندم و تو و این قصه ناتمام..
    اینبارهم حساب معامله فرق میکند...
    بادقراربودنشانی از تو آورد..
    کجاماند؟ گمانم راه فرق میکند...
    دستان تو اغوش گرم من بود...
    اینبار ولی نگاهت فرق میکند..
    توگفتی که تنها نیستی و هستم...
    اما گمانم حرف دلت فرق میکند...
    کجارفتی؟چه کردی کاین چنین...
    آخر داستانمان فرق میکند...
    خداحافظ نگفتم که شاید بازگردی...
    شاید دگر دلت با دلم فرق می کند...
    مرا بیرون راندی از سهم دوستان؟!!!
    چه کنم؟انگار ستاره مان فرق میکند..
    رفتنت را باورنکرده بودم ولی حالا..
    یقین دارم که دنیایمان فرق میکند..
    حتما سهم من نبودی که این قدر آسان...
    گفتی:فکرمان فرق میکند...
    توخود را عالم فضل می دانستی...
    به گمانت فکر من فرق می کند..
    باشد فکر من،نگاه من،دل من...
    ستاره ی من ،دنیای من فرق میکند..
    مرا اینبار اسان فراموش کن...
    مگر خودت نگفتی احساسمان فرق میکند..
    "زهرا"
    دور از نشاط ھستی و غوغای زندگی
    دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
    آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست
    آمد صفای خلوت اندوه را ربود
    آمد به این امید که در گور سرد دل
    شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای
    او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق
    من بودم و سکوت و غم و جاودانه ای
    آمد مگر که باز در این ظلمت ملال
    روشن کند به نور محبت چراغ من
    باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر
    زان بیشتر که مرگ بگیرد سراغ من
    گفتم مگر صفای نخستین نگاه را
    در دیدگان غمزده اش جستجو کنم
    وین نیمه جان سوخته از اشتیاق را
    خاکستر از حرارت آغوش او کنم
    چشمان من به دیده او خیره مانده بود
    رخشید یاد عشق کھن در نگاه ما
    آھی از آن صفای خدایی زبان دل
    اشکی از آن نگاه نخستین گواه ما
    ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
    آویخت ھمچو طفل یتیمی به دامنم
    آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
    آھی کشید از سر حسرت که : این منم
    باز آن لھیب شوق و ھمان شور و التھاب
    باز آن سرود مھر و محبت ولی چه سود
    ما ھر کدام رفته به دنبال سرنوشت
    من دیگر آن نبوده ام و او دیگر او نبود
    من به درماندگی صخره و سنگ

    من به آوارگی ابر و نسیم

    من به سرگشتگی آهوی دشت

    من به تنهایی خود می مانم

    من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

    گیسوان تو به یادم می آید

    من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

    شعر چشمان تو را می خوانم

    چشم تو چشمه شوق

    چشم تو ، ژرف ترین راز وجود

    برگ بید است که با زمزمه جاری باد

    تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

    تو تماشا کن

    که بهاری دیگر


    پاورچینپاورچین

    از دل تاریکی میگذرد

    و تو در خوابی

    و پرستو ها خوابند

    و تو می اندیشی

    به بهاری دیگر

    و به یاری دیگر

    نه بهاری

    و نه یاری دیگر

    - حیف

    اما من و تو

    دور از هم می پوسیم

    غمم از وحشت پوسیدن نیست

    غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

    دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

    از سر این بام

    این صحرا

    این دریا

    پر خواهم زد

    خواهم مرد

    غم تو این غم شیرین را

    با خود خواهم برد
    میتوان تنها شد
    میتوان زار گریست
    میتوان دوست نداشت
    ودل عاشق آدم ها را زیر پاهاله کرد
    میتوان چشمی را
    به هیاهوی جهان خیره گذاشت
    میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید
    میتوان...
    میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود...
    آخرش هم تنها میتوان تنها رفت...
    با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی
    یادگاری همه جا سردی و تلخی وغرور
    فاتحه؟
    خوب شد رفت
    عجب آدم بد خلقی بود
    ولی ای کودک زیبای دلم آن ور سکه تماشا دارد
    امشب به یاد تک تکِ شب ها دلم گرفت
    در اضطراب کهنه ی غم ها، دلم گرفت
    انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
    در التهابِخیسِ ورق ها، دلم گرفت
    از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
    از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
    در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو
    در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
    متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
    از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت
    یک ردِ پا که سهمِ من از بی نشانی است
    از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
    اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
    اقرار میکنم، درآمدم از پا دلم گرفت
    به احترام اين دل شكسته ام، دقيقه ای سكوت كن
    به پاس جان خسته ام ،دقيقه ای سكوت كن!

    به اينكه مثل بچه ها،فقط به يك دروغ تو
    از عاشقی گسسته ام،دقيقه ای سكوت كن!

    كتاب شعر كوچه را،دوصفحه مانده تا غزل
    اگر دوباره بسته ام،دقيقه ای سكوت كن!

    تو زشتی و زمانه بد،برای اينكه من يكی
    اسير هر دو دسته ام،دقيقه ای سكوت كن!

    تورا به جان تك تك دقايقی كه بی ثمر
    به پای تونشستهام،دقيقه ای سكوت كن!

    مريم پيله ور
    شاعر که ميشوی گله ها فرق می کند
    کم کم عيار حوصله ها فرق می کند

    احساس ميکنی همه دورند از دلت
    انگار نوع فاصله ها فرق می کند

    تا با خودت برای خودت نقشه ميکشی
    بازار اين معامله ها فرق ميکند

    يک ميشوی که با يکديگر دوتا شوی
    از بخت بد معادله ها فرق می کند!

    با بيت های غم زده درگير می شوی
    حتی همين مجادله ها فرق می کند

    اما غزل به نقطه ی پايان نمی رسد
    شاعر! حساب غائله ها فرق می کند


    شاعر که ميشوی گله ها فرق می کند
    کم کم عيار حوصله ها فرق می کند

    احساس ميکنی همه دورند از دلت
    انگار نوع فاصله ها فرق می کند

    تا با خودت برای خودت نقشه ميکشی
    بازار اين معامله ها فرق ميکند

    يک ميشوی که با يکديگر دوتا شوی
    از بخت بد معادله ها فرق می کند!

    با بيت های غم زده درگير می شوی
    حتی همين مجادله ها فرق می کند

    اما غزل به نقطه ی پايان نمی رسد
    شاعر! حساب غائله ها فرق می کند


    محمد نجفی نوکاشتی-ماسال
    هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست
    هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست
    پشت سرم شب سفـــر آبــی نریخته اند
    یعنی که هیچ کس نگرانم نبود و نیست
    رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است
    کــه هیـــچ وقت قدر دهانــــم نبود و نیست
    گفتند آفتاب تــو در پشت ابرهاست
    ابری درآسمان جهانم نبود و نیست
    انگار هیـــچ وقت بـــه دنیـــــــا نبوده ام
    درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست
    در دفتـــر همیشه نــــــوِ خاطرات ِ من
    چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست
    قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام
    حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست
    ...
    تا ابد بغضِ منِ تبزده کال است عزیز
    دیدن گریه ی تمساح محال است عزیز !

    تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست
    قبله دهکده مان سمت شمال است عزیز

    پنجره بین من و توست، مرا بوسه بزن
    بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز !

    ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن
    فصل گل دادن نی ، فصل وصال است عزیز !

    ماه من ! عکس تو در چشمه گل آلود شده
    عیب از توست !ببین ! چشمه زلال است عزیز !

    دام گیسوی تو بی دانه شده ، می فهمی ؟!
    امپراطوری تو رو به زوال است عزیز

    عشق این نیست که بر گردن من حلقه زده
    اینکه بر گردنم افتاده وبال است عزیز

    چار فصل است دلم منتظر پاسخ توست
    لعن و نفرین به تو و هرچه سوال است عزیز
    .............................................
    سعدی تمام حسن تو را در غزل نگفت
    حالا شده ست نوبت ما تازه کارها ...

    "حامد عسگری"
    مرگ بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
    بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

    توی قر آن خوانده ام... یعقوب یادم داده است:
    دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

    نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند
    درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است

    چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها
    چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است

    من سرم بر شانه ات ؟..... یا تو سرت بر شانه ام؟.....
    فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است ....؟

    حامد عسگری مرگ بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
    بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

    توی قر آن خوانده ام... یعقوب یادم داده است:
    دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

    نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند
    درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است

    چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها
    چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است

    من سرم بر شانه ات ؟..... یا تو سرت بر شانه ام؟.....
    فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است ....؟

    حامد عسگری
    دوش برچیده شد قولمان......
    به باد سپردم دلم را...
    نمی خواهم کسی باشد در قلبم ...
    نمی خواهم ردپای احساسی نابود کند.......بشکند دلم را..
    می خواهم تنها باشم...
    می خواهم تهی باشد قلبم از هربشری...
    بیزارم از تکرار اشتباه...
    دیگر قول نمی دهم...دیگر نمی نشینم پای حرف کسی..
    نمی نشینم تا شبی نسوزاند تمام وجودم را باحرفی تلخ...
    عوض میکنم دنیایم را......
    دنیایی عاری از انسان...
    رها میکنم خاطرات را...
    من نیاز به آرامش داشتم...
    که تو...
    گرفتی تمامش را ازمن...
    "زهرا"
    دیگر گریه نمی کنم....
    توهیچ نبودی.........
    نه می خواهم صدایت را......
    نه می خواهم که بمانم پای حرف هایت
    من از هرچیز که به تو ختم میشود تنفر دارم...
    ازتو وتمام خاطراتت تنفردارم......
    تونداشتی لیاقت حرف هایم را
    نداشتی....
    حال میشوم عین دوماه پیش......
    بدون هیچ خاطره ای......
    بدون هیچ احساسی.....
    توخودکشتی احساسم را....
    باهمین دستانت....
    آری باهمین دستانت...
    حال برو....
    دیگر نمی خواهم حرف هایت را.....
    "زهرا"
    این دار فنا بلند از پستی ما است
    وین سختی ناتمام از هستی ما است
    گفتم چه گناه کرده‌ام تا هستم
    یا رب چه گناه بدتر از هستی ما است
    آنانکه علم به عالم تجریدند
    علامهٔ دانشند و عین دیدند
    ناکشته، تر و خشک جهان را کشتند
    نادیده بد و نیک جهان را دیدند
    شکست مهتاب تاریکی ناب شب را...
    شکست تاریکی ناب دل مرا....
    شکست دلم را.....
    دل من غرق سکوت تو بود و تو خود مهتابی.......
    نمیرسد دلم به ماه.......
    واگر میرسید.....می ساختن از آن نگینی برای انگشترت
    تا زیباسازد دست مهربانت را....
    دست من به آسمان نمی رسید....
    واگر می رسید.....بازنمی گشتم به زمین.......
    می آمدم پیش تو......
    نمی شود مرا هم ببری پیش خودت؟
    دلم بدهوای تورا کرده....
    می خواهم باشم کنارت........
    تاباز بگویی در گوشم آرام......
    بگویی که خدا هست و خداهست و خداهست
    می خواهم پیش تو باشم......
    می خواهم پاک کنی تو با دستانت اشک هایم را.......
    می خواهم پیش تو باشم...
    مراپیش خودت ببر.....
    می خواهم کنارتو باشم
    "زهرا"
    تا چند ز سودای جهان پیمودن
    واندر بد و نیک جان و تن فرسودن
    چون رزق نخواهدت ز رنج افزودن
    بگزین ز جهان نشستن و آسودن
    با سینهٔ این و آن چه گویی غم خویش
    از دیدهٔ این و آن چه جویی نم خویش
    بر ساز تو عالمی ز بیش و کم خویش
    آنگاه بزی به ناز در عالم خویش
    ★ ★ ★ "رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد ، اما حتمی است" ★ ★ ★

    در لحظاتی که چون باد در گریزند.....
    در روزهایی که پر هیاهو و سراسیمه در گذرند...
    عشق حقیقی و پایدار قلب تو را فتح خواهد کرد.....
    ولی فقط یکبار....
    آنگاه که نوبت تو فرا میرسد،به سادگی آن را فرو مگذار.....
    چون در چشم بهم زدنی،عشق می میرد و بخت می گریزد....
    و ناقوس تنهایی در زوایای روحت طنین انداز میشود....
    لحظه ای که سرنوشت در گوش تو نجوا میکند،و عشق در قلبت می شکند....
    تردید مکن.....
    زیرا سرانجام ارزش آنرا درخواهی یافت....
    آنگاه که عشقی پایدار تنها یکبار به تو روی می آورد......
    فقط همین یکبار.....:heart: "دانیل استیل"
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا