غمگین تر از آنم که بنویسم ؛
و تنهاتر از آن که کسی نوشته هایم را بخواند، دیگر چه رسد به نانوشته ها .. !!
پس نه می نویسم، نه می خوانم و نه می می مانم ..
مهر سکوت بر لبانم می زنم تا نه صدایم کسی را بیازارد و نه حتی بودنم ... !!
خداحافظ
بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !
حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه:
- اسمت چیه؟
- همایون.
- به به، شغلت چیه؟
- زنبوردار.
- به به، کجا می ری؟
- اهواز.
- عجب جایی! کبریت داری؟
- نه.
- نه و نکمه! با اون اسمت، مردک پشه باز، تو این گرما سگ می ره اهواز که تو می رى؟
ایستاده ام در انتهای راه ،
و ورق می زنم تقویم زندگی ام را ..
سپید،سپید،سپید ..
بی هیچ اتفاق عاشقانه ای !
غرورم نگذاشت ..
هر سال كه می گذرد
تنها تنهایی ام تكرار می شود
در آیینه تمام قد زندگی
بهار هم كه بیاید
گلی نخواهد روئید
در گلدان شكسته احساسم
بعد از تو
هیچ آغوشی علاج دردهایم نبود ..
زیباترین صحنه ای که دیده ام خندیدن یک زن است ..
چه در پارک وقتی نمی تواند توپ بدمینتون رو بزند
و یا دختر بچه ای که برایت داستانی تعریف می کند و خودش زودتر می خندد
و یا پیرزنی که به تو می گوید : پسرم تو هم بخند و خودش پیش از تو می خندد ...
ای کاش زن سرزمین من همیشه بخندد ..
ئه مشه و شنه با ده یگوت: شه و بیداریکی له خه و زیز بوو بونی به پرچی وشه ی نامه کانییه و ه ده کردو هه ناوی گری گرتبوو... ئه مشه و شنه با ده یگوت: له و په ری شار فریشته یه کی تاقه ت لی بزر بوو وه ک بو که ژاوه ی دلیکی که به لق و پوپی پر له خوشه ویستی دا پو شراو گری گرتبوو شنه با ده یگوت : که هه مو شه وان من به یادی تووه له خه و زیز ده بم
باران
باران بونی توم بو دینی
بونی هه ناسه ت
بونی خوشه ویستی
به بوی باران،ئارام ئارام
گلاره ی چاوم قوورس ئه بی،
به گورانی بارانه که ی ماموستا ناسر مه ستی خیالت ئه بم
دل ته نگم ،دل ته نگی ئه و کاتانه ی له ژیر باران پیاسه مان ئه کرد ،
ئه و ساتانه ی له لام بووی و من پیم نه زانی
نمی باران گونام ماچ ئه کا و له گه ل فرمیسکه کانما تیکه ل ده بی و ئا بیته ساریژی خه مه کانم
ئازیزم ته نیا نیم باران بونی توم بو دینی.