elnaz f
پسندها
18

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.و به انسان گفتم عشق چیست؟اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ .......... دیوانگیست!!!
    چقدر دلم برايت تنگ شده
    آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد
    عزيز من ، قلب من
    اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد
    تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني
    اي کاش مي شد فقط يک بار
    فرياد بزنم
    دوستت دارم
    و تو صدايم را مي شنيدي
    نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو برسم؟
    اي کاش به جاي عکس زيبايت
    وجود نازنينت پيش رويم بود
    و حرف هاي نا گفته ام را مي شنيدی
    به راستي که تو اولين عشق راستينم هستي
    شايد در گذشته هرگز اينچنين عاشق نشده بودم
    اما؛
    حال خوب مي دانم که فقط با شنيدن نام زيبايت
    چشمانم بي اختيار مي بارد
    اي اميد آخرينم
    بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
    به در گاه آفريدگار تو دعا مي کنم
    تا فقط يک بار بتوانم
    چشمانم را زنداني نگاهت کنم
    llı.✿.ıllاشمیم عشقlı.✿.ıllا(مسابقات دوره ای تالار اسلام وقرآن)


    با موضوع :دلنوشته های من با امیرالمومنین

    مهلت ارسال:20 اردیبهشت


    ممنون که قبول کردین.
    محمد هستم ترم 4 و آخر فوق مهندسی آیتی.
    النازجان
    خوبی گلم؟؟
    ممنون بابت درخواستت
    امیدوارم لایق دوستیت باشم
    مرا ببخشید..این روزها دستانم خیلی خالیست،خالی از هرچه بتوان عشق نامید.دستانم ...کاش کسی دستانم را می گرفت ...گرچه این روزها تلاشم این است که زندگی رامملو از عشق و زیبایی ببینم ...اما ...انگار چشمانم را در گذشته جا گذاشته ام،آنجا که چشمان مهربان ...
    دلم تنگ است نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...دلم تنگ است ..بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند ...
    خدایا دلم تنگ است .... سینه ام مالا مال غم است ..... صبری که دادی در مقابل مصیبتت ناچیز است ... خود که دریای صبری ولی تنهایی را برای خود برگزیدی چون می دانی غم هجران عزیزت درد اندکی نیست که دریای صبرت را چون کویر دل مادرم می خشکاند ... که اشکهایت سیلی گردد که دنیا را زیر موج شور دریای غمت هلاک میگردد ... خدایا به دل نگیر گفته های این بنده رنجور به ظاهر سرکش را که خود گویی با راز و نیازت صبرم خواهی داد ... این راز من است .. نیازم این است که حرف های ناگفته دلم را برایت گویم ... شکرت که مخاطبم تویی ... بی باکی ... بی نیازی .... ترسم از ان نیست که با حرف های دلم اتش به عالمی افتد ... خدایا شکرت که درد من را دانی ... با غمم میسازی .. میسوزم اما دلی دادی که ساختم .... خدایا ..........
    در دوردست های من
    مردی می زیسته است
    که هم
    عشق می دانست و
    هم پرواز/
    خرده نگیر به این روزهایم
    دست روزگار
    بیرحمانه ترین
    نوازش هایش را
    خرج من می کند /
    دیگر
    نه بالی مانده تا پروازی
    و نه
    دلی تا عشقی دوباره
    دیر امده ای
    پیش از تو
    دستی بالهایم را چید
    تا بادبادک ارزوهایش را
    به اوج برساند.............
    زم پرسيد: تا حالا عاشق شدي؟ گفتم آره.. گفت چند بار؟ گفتم يک بار.. گفت پس ميدوني عشق اول هيچوقت از ياد نميره؟ گفتم آره مطمئنم.. گفت چه جوري باهاش آشنا شدي؟ گفتم از بچگي باهاش بزرگ شدم؛ تا چشم باز کردم تا الان اونو ديدم.. گفت باهاش در ارتباطي؟؟ گفتم آره هميشه باهم ايم.. بغض کردم که گفت بهش ميرسي؟؟ اشکم سرازير شد گفتم آره.. گفت منم عاشقم خيلي ميخواستمش زيبا بود ولي نرسيديم.. گفت خوشبحاله عشقت چقد خوشبخته که تو رو داره و اينقدر عاشقشي.. گفتم من خوشبخت-ترم که اون عاشقمه!! گفت حالا کي هست اسمش چيه؟ خوشگله؟؟ گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگل-تره.. اسمش رحمان رحيم حميد و غفاره ... زياده اسماش ولي من صداش ميزنم خداااا ... اين دعا را منتشر کنيد و ببينيد چطور غم هايتان از بين ميرود.... سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّي وَ يَسّر اَمري وَ ارحِم ضَعفي وَ قِلَـّةَ حيلَتي وَ ارزُقني حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين ... حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسي مردم را از اين دعا باخبر کند در گرفتاريش گشايش پيدا میکنه.
    پیر شدن این نیست که :
    نشونه ی پیری در ظاهرتون پیدا بشه ….
    هر زمانی که از درون احساس شادی نکردید ؛
    اون موقع دارید پیر میشید … !!!
    من و تو

    دو اتفاق جدا از همیم

    من، توموری بدخیم که امتدادش اشک است و آهـ

    و تو /تصادفی

    که همه از آن جان سالم به در برده اند

    من و تو حادثه هایی هستیم

    نه چندان موازی

    نه چندان متقاطع....

    نه از کنار هم می گذریم

    و نه بر می خوریم به هم

    من و تو/ تا آخر این خطوط

    جدا از همیم.
    به گشاینده ی سرپوش خیانت سوگند
    دوشم از بار گناهت خالیست
    و سبد پر شده از دانش مغموم سوال
    من سبک می شوم از شور طراوت در مرگ
    و تو وابسته به حضار گرامی بر تخت
    بوسه بر چرک چروکیده ی شب می دوزی
    و خدا می داند ، بعد یغمای تو من
    پشت هر پنجره با مردمکان خوابیدم
    لب هر جام شراب ، فتنه را نوشیدم
    وقت و بی وقت ، اگر شد
    گل بی صورت یاری ، چیدم
    و به بی راهه ی فقدان دلی ، خندیدم
    تا که آرام شود ، آینه در موج جنون
    و درختی فرمود : ریشه ها می دانند
    زندگی درد عجیب ایست که پایان نشود
    درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند،معنی کور شدن را گره ها می فهمند

    سخت بالا بروی ساده بیایی پایین،قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند

    یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن،چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند …
    تفسیر کدام ایه ی بارانی ؟
    تقدیس کدام دین نا پیدایی؟
    تشریح کدام واژه ی گمنامی؟
    تعبیر کدام خواب پر رویایی؟
    تکثیر کدام اصل بی پایانی ؟
    تعریف کدام قصه ی زیبایی؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا