روزی مجنون از میان سجاده ی مرد نماز گذاری عبور کرد
مرد گفت :هی!
مگر نمی بینی که بامعشوق خود راز ونیاز میکنم
مجنون گفت :من عاشق لیلی هستم تو را ندیدیم
توکه عاشق خدای لیلی هستی چطور مرا دیدی؟
معجزه یعنی
تو هستی و به من می نگری
و دلم خوش است
که سیاه و سپیدم را میبینی
که با تمام خاکستر ی های وجودم
بازهم
می شنویم
می بینیم
ارامم میکنی
--------------------------------------
ای پایان بی پایان
نگذار
از تو بگذرم