الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برو عشقممممم

    خیییییییلیییی برام دعاااا کن خواهش:cry:
    دشمنت شرمنده الهه جوونم...
    من واقعیت رو گفتم.
    میگم اگه دوست ندارید حتما بهم بگید تا عکس نفرستم.
    این شبهای بارانی

    عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد ...!

    گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی؛

    و مـن دچـار می شـوم ...

    تـمام " مــن" دارد "تـــو" می شـود ... بـاور مـی کنـی؟؟؟
    ولی خداییش الهه خانوم آواتارتون مث خودتون خیلی خاصه:smile:
    آره اونم داره نوشته های شما رو میخونه و الان شاد شاده!:smile:
    عزییییییییییزممممم نه باو حواسم هست....:biggrin:
    ولی خدایی این متنا رو ادم تاثیر میزاره هااا:smile:
    دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است، تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را

    چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک

    امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و

    اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیلبه سرابی شد.نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح

    نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه

    چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی... تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی

    سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...
    هنوزم مهربانم دوستت دارم

    نمیدانی

    چراغ عشق تو سوزان

    و مِهرت مُهر بر قلبم

    پریشانم

    نمی دانی

    از این شبهای ماتم پیشه پردردم

    درون کومه شبگردم

    و حالم خیس از آه است

    نگاهم غرق در ماه است

    نفس بیهوده می میرد

    دلم باز انتظاری مرده می خواهد

    سراغ از عشق می گیرد

    نمی دانی

    هوای گریه هم خوابم

    بهاران است ، بی تابم

    و باز از هر کناری بوی تلخ درد می آید

    مشامم خسته از آهنگ تکرار نفسهای غم آلودم

    طنین ناله های دل

    مرا هر لحظه می کاهد

    نمی دانی

    دلم تنگ است همچون تار گیسوی پریشانت

    و احساسم ملالت بار

    و امیدم به زنجیر است در تاریکی شبهای بی فردا

    نمی دانی

    از این دلواپسی ها در هراسم سخت

    در خود بی حواسم از غروب بخت

    و محزونم ولی انگار باز انگار

    هنوزم مهربانم دوستت دارم

    هنوزم دوستت دارم

    نمی دانی
    روياي من هميشه به ياد تو سبز بود (2)
    رفتي و حرفي از غم رويا نمي شود
    رفتي و دل ميان گلستان غريب ماند
    ديگر بهار محو تماشا نمي شود
    يك قاصدك كنار من آمد كمي نشست
    گفتم كه صبح اين شب يلدا نمي شود
    دل هاي منتظر همه تقديم چشم تو
    امروز بي حضور تو فردا نمي شود
    برگرد

    برگرد بي تو بغض فضا وا نمي شود (1)
    يك شاخه ياس عاطفه پيدا نمي شود
    در صفحه دلم تو نوشتي صبور باش
    قلبم غبار دارد و معنا نمي شود
    بي تو شكست و پنجره رو به آسمان
    غم در حريم آبي دل جا نمي شود
    درياي تو پناه نگاه شكسته است
    هر دل كه مثل قلب تو دريا نمي شود
    مي خواستم بچينم از آن سوي دل گلي
    اما بدون تو كه گلي وا نميشود
    درديست انتظار كه درمان آن تويي
    اين درد تلخ بي تو مداوا نمي شود
    زيباترين گلي كه پسنديده ام تويي
    گل مثل چشمهاي تو زيبا نمي شود
    بي تو شكسته شد غزل آشناييم
    اين رسم مهرباني دنيا نمي شود
    گفتي صبور باش و به آينده بنگر
    پروانه كه صبور و شكيبا نمي شود
    شبنم گل نگاه مرا بار شسته است
    دل در كنار ياد تو تنها نمي شود
    گلدان ياس بي تو شكست و غريب شد
    گلدان بدون عشق شكوفا نمي شود
    باران كوير روح مرا مي برد به اوج
    اما دلم بدون تو شيدا نمي شود
    رفتي و بي تو نام شكفتن غريب شد
    ديگر طلوع مهر هويدا نمي شود
    نوشته های شما هم که دیگه نیاز به تعریف نداره محشرن;)


    سلام الهه خانوم خوبین؟ چشماتون زیبا میبینه.

    دارم درس پس میدم:redface:
    سلااااااامممم عشقممم

    آره از دیروز منم شاعرانه شدم:smile:
    بخوون عشقممم

    فدا مدات:smile:
    بدر آ صنما رخ جان بنما
    شب بی خبری شب شور و نوا
    شب رفتن تا دل نور و صدا
    من و بیم از آن که زمان گذرد
    دل و شوق سفر که رسد به خدا

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان

    تب عشق و جنون ره همسفری
    شده قسمت دل همه در به دری
    شده جام و سبو همه جلوه او
    من و راز مگو من و بی خبری

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان

    بدر آ مه جلوه گرا ز افق بدر آ
    که گشوده کنی پر و بال مرا

    ز سیاهی شب بدر آ سحری گذرا
    به زبان دلی سخنی بسرا

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان
    سلاااااااااااااامممم عشقمممم

    الهییییییییی اگه خیره جور شه الهه قشنجمممم:)

    برا من خییییییییییییلی دعا کن...:(
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا