نگار پاستور
پسندها
556

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باران

    شیوه ی جدید گریه های من است،

    پس از رفتنت

    همه ی شهر

    پائیزها،

    با من همدردی می کنند

    کامران رسول زاده
    تو باشی چه می کنی؟

    می روی سراغ کسی دیگر ...؟

    من هم مثل تو فکر می کنم

    فقط،

    جز تو کسی را سراغ ندارم ...

    کامران رسول زاده
    دلتنگ که می شوم

    عطر تنت را که می خواهم

    به باد هم التماس می کنم

    خدا که جای خود دارد ...

    دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
    در انحصار قطره های اشک نبینم
    دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
    دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
    همیشه از حرارت عشق گرم باشد
    من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
    برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
    که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
    من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
    دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...

    به یک احوالپرسی ساده...
    به یک دلداری کوتاه ...
    به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...

    ... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
    به یک همراهی شدن کوچک ...
    به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
    به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

    به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای !
    ... به یک وقت گذاشتن برای تو...
    به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
    به یک هدیه ی بی مناسبت ...
    به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...



    به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک ...
    به یک نگاه ...
    به یک شاخه گل...
    دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
    به یک فهمیده شدن ...درست !

    به لبخند!
    به یک سلام !
    به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!

    و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم
    پــرنده، لب تنگ ماهی نشسته بود و به مــاهی نگاه می کرد و می گفت:
    سقف قفست شکسته! چـــــرا پــــــرواز نمــــی کنـــی؟
    واقعاً؟! لطف شما مزید امتنان

    عاقبت تون بخیر
    راستی علیک سلام

    امروز با یکی از بچه های تالار (کشاورزی) رفته بودیم کوه یه کتری کوچولو آورده بود با یه کمی آویشن، آتیش درست کردیم و خلاصه اولین دم کردۀ آویشن کوهی رو زدیم به بدن! جاتون خالی خیلی حال داد

    دیگه همین دیگه، فقط گفتم که دلتون بسوزه! :d
    این رفیقت همچین تحفه هم نیس اینقده ذوق کردی! :D
    خوب دیگه موقعی که داری ارشد میخونی یعنی قصد داری دکتراتم بگیری
    نه
    در رابطه با اون یکی عکس خیلی دیگه جای کارشناسی دارههههها
    ی فرصت دیگه به شما داده میشه.........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا