یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واووووووووووووووووو....خدارحم کنه به بچه...
    نازی یک سال ازعرفان ما کوچیک تره...
    خوش به حالتون...الان پیشتونه؟
    اوهههههههههه خوش به حال امیراحمد............چ دایی داره.........
    مگه بچه خوردنیه اخه....
    بچه رو نازمیکنن:دی
    الان چندسالشه شیطونک؟
    هه اشکال نداره...
    وااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییی ای جانمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
    لپشو بکشین ازطرف دوستان:)))
    همون منظورم بود
    رفتین مراسم؟خوب بود؟
    بلی گفته بودین...
    شما که اسمونی هستین...
    هیئتتون که رفتین اونجا و پاتون رفتش روی برنج های خیس شده و....
    :biggrin: یه باراینطور حرف نزدمیاااا
    ببینین...خودتون شروع کردندین....
    چه خبراق مهندسه که دستش رو رو به اسمون بازمیکنه...؟
    راستی هیئت چی شد؟
    سلام مرسیییییییییییییییییییییی شکرش شما خوبین؟
    سلام میرسونن حسابی...........................
    گاه خدا میاد گوشمو محکم میگیره

    داد میزنه آهای

    بشین و غر نزن همینه که هست!

    بعد چشمک میزنه و آروم تو گوشم میگه صبر

    کن همه چیز درست میشه…!

    هیسسسسسسسسسسس
    تنها کسی است که از داشتن تو محروم است


    اخ اخ..حرف دل من بود...بدجورلازمش داشتم...یه دنیا ممنون...
    سلام اقاهه پروف قشنگه اواتار خوب عوض کن!
    خوبین اق مودیر/؟

    با کدام زبان به شما بفهمانم...


    فرشتگان خدا همه در آسمان نیستند

    بسیاری از آنان با لباسهای ژولیده و قامتی کودکانه

    زیر پاهای شما سینه خیز میروند
    من خدا را دارم ٬

    کوله بارم بر دوش ٬

    سفری می باید ٬ سفری تا

    ته تنهایی محض

    هر کجا لرزیدی ٬ از سفر ترسیدی

    فقط آهسته بگو :

    من خدا را دارم ...
    سلام آقا داداش

    ممنونم خیلی ممنونم

    مشکلی نیست

    دیر نشده

    تولدم امروزه

    تو باشگاه اشتباه ثبت کرده بودم:D


    نه خیرشم..از من قشنگتر بود..دیلت بسوزه که ندیدی.....



    خدافظی
    مال من از این گشنگتر بود.......:d


    من برم دیگه...کاری باری ندارین؟؟؟
    اااااااااااااا چه بد.....خیییلی گشنگ بود..دلت آب....:d
    ااااااااااااا همینیه که تو پروف خودمم گذاشتم...آقا مهدی میگن گل همیشه بهاره
    من و خدا سوار دوچرخه زندگی شدیم!

    این من بودم که اشتباه کردم و جلو نشستم !



    فرمان دست من بود؛ سر دوراهی ها قلبم پر از دلهره می شد…



    تا این که جایمان را عوض کردیم



    حالا آرام شدم…



    هر وقت از خدا می پرسم که کجا میرویم ؟



    برمیگردد و با لبخند می گوید:



    عزیزم! تو فقط رکاب بزن…
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا