دير زماني نيست كه من پاييز را فراموش كرده ام .
رنگ لهجه تو مرا به خوش آب و هوا ترين روزگاران زمين سوق مي دهد . مي داني؟
روزهاي مديدي است كه به انتظار صداقت نشسته ام هر چند كه پاييزي باشد .
يادت هست كه گفتي پاييز را بسيار دوست مي داري ؟
اي ماندگارترين واژه مهرباني ... ماندني ترين تنهايي و سكوت شادي آفرين .. اكنون قلب روشن من به
شفافترين مرحله خويش نزديك شده است و تنها براي تو مي خواند .
. باور كن و دست در دست من بگذار ! من و تو در پيچ يك جاده با هم گم خواهيم شد ... بيا و دست گرم
خود را عاشقانه با دست من يكي كن كه دلم بسيار تنگ است و پاهايم را هوس جاده به التهاب
كشانيده است .. دو دست مهربان و دو چشم شيشه اي ..
بيا پاييز را با هم تجربه كنيم...