یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یوهوووووووو من اومدم ما خوبیم شما چطوری؟؟؟ ارشد چی شد؟؟؟؟ خبرای خوب خوب داری واسمون؟؟؟
    نمیدونم چم شده..حوصله هیچ چیز وهیچ کسیو ندارم....
    صب کنید با رنگای مختلف براتون پیام بزارم ببینم کودومش بهتره:D
    میدونم خودتونید.نیازی به توضیح نبود من شوخی میکردم:Dسن رشد!!!:biggrin:داهییییی دیگه سنی ازت گذشته ها:Dرشد واسه نو جوون هایی مثل من هست:D
    در نهفته ترين باغ ها ، دستم ميوه چيد.
    و اينك ، شاخه نزديك ! از سر انگشتم پروا مكن.
    بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست ، عطش آشنايي است.
    درخشش ميوه ! درخشان تر.
    وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد.
    دورترين آب
    ريزش خود را به راهم فشاند.
    پنهان ترين سنگ

    سايه اش را به پايم ريخت.
    و من ، شاخه نزديك !
    از آب گذشتم ، از سايه بدر رفتم.
    رفتم ، غرورم را بر ستيغ عقاب- آشيان شكستم
    و اينك ، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام.
    خم شو ، شاخه نزديك!
    سهراب سپهری
    داهی چرا تو همه عکسا قیافت فرق میکنه؟اصلا شبیه هم نیستن:biggrin:فک کنم خودتم ببینیم شبیه هیچ کودوم از عکسات نباشی:D
    سلام داداش آواتار جدید مبارک.شکه شدم وقتی دیدمش چون خیلی جالبه.ممنون بابت مطالب زیبایی که فرستادی من سرم خیلی شلوغه ببخشید کم میام.برام دعا هم کنید مرسی
    کاش خوابم ببرد

    تمام این لحظات بیداری را

    و در خواب چشم بگشایم

    در خواب بیدار شوم

    وانجا

    ببینم

    انچه که در بیداری هرگز ندیدم
    اصلا یک امشب بگذار مثل اوازهای دوران بچگی بخوانم شاد باشم
    و فراموش کنم بود ونبود ها را رنگ و ریا ها را
    خواب های رنگی ببینم
    خواب پرواز
    خواب اسمان
    نگران دست های لرزان مامان باشم
    نگران غم پنهان بابا
    نگران چشم های همیشه منتظر خواهرانم.عزیزانم
    راستی چرا این زمانه گاهی اوقات اینقدر سرد و خشن می شود
    چرا
    چرا گاهی اوقات اینقدر دروغ و چند رنگی زیاد میشود
    چرا دلم اینقدر تنگ است
    یک امشب را بگذار خودم باشم
    ازاااااااااااااااد از هرچه بند باشم
    روحش شااااااااد...
    کاشکی بود. هرجا که بود، میرفتم و می گفتم می خوام باهاش گپ بزنم. صادقانه می گفتم آرزومه که حرف بزنه و گوش کنم. هرچی می خواد باشه، شعر، حرفای بی محتوای روزمره، حتی غر، هرچی... فقط خودش باشه و یه کم برام حرف بزنه. اصلا حرفم نمیخواست نزنه. دوستانه با هم یه جا بشینیم. حرف نزده هم حرفای نزده اش رو دوس می داشتم...
    ای بابا... جه خواسته های عتیقه ای دارم من، خسته نباشم واقعا... برم، برم تا بیشتر ازین چیزا نبافتم!
    شبتون آروم و رویایی...
    کاش خوابم ببرد

    تمام این لحظات بیداری را

    و در خواب چشم بگشایم

    در خواب بیدار شوم

    وانجا

    ببینم

    انچه که در بیداری هرگز ندیدم
    99 درصد احتمال دادم اونجاست.;) چون شما گفتین واسه بازدید، موزه رفته بودین و اونجا. موزه که نمیتونست باشه پس میمونه گلستان دیه...
    دور از جون. :biggrin:
    راست تولد سهراب عزیزمون بودااا
    و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
    و مزامير شب ،
    اندام ترا
    مثل يك قطعه آواز به خود جذب كنند.

    پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت :
    مرا سفر به كجا مي برد؟
    كجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
    و بند كفش به انگشت هاي نرم فراغت
    گشوده خواهد شد؟
    كجاست جاي رسيدن ، و پهن كردن يك فرش
    و بي خيال نشستن
    و گوش دادن به
    صداي شستن يك ظرف زير شير مجاور ؟

    و در كدام بهار
    درنگ خواهد كرد
    و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟:gol:
    گوش كن ، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
    چشم تو زينت تاريكي نيست‌.

    پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا.
    و بيا تا جايي ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد ...
    و زمان روي كلوخي
    خب عکس واضح نیست و رنگی هم نیست و تشخیص سخته. اما مشخصه یه جای دیدنی ست که آشناست. یعنی یکی از مکان هایی که واسه بازدید رفتین.
    خیلی خیلی قشنگ و چشم نوازه. انتخاب عالی داشتین... ;)
    شما پر حرفی کردین؟ اونی که داستانه راستان تعریف کرد من بودم که! شما باید ببخشین!
    ممنووووووووووووون. راستی... بک گراند و آواتار جدید مبارک.
    خوب اگه متوجه شدین به منم میگین؟ یعنی اگه تو این مورد راهنماییم کنین خیلی ثواب میکنین! نمیدونم چه کنم باهاش...
    اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا، من هم تولدم، یکی از فامیلامون به عنوان هدیه چهار قل روی پوست نوشته شده رو بهم داد!
    اگه بدونین چه حسی داشتم، نمی دونستم چی کارش کنم. آخه دعاست، میدونین چی کار کردم؟ فعلا گذاشتم توی یه کیسه ی بزرگ و گذاشتم قسمت بالا بالای کمد دیواری. به نظر شما من چی کارش کنم؟
    سلام.
    :cry: :crying:
    زشت ترین و ناپسند ترین دکور دنیا !
    یکی از چیزایی که واسه من به شدت ناراحت کننده ست، استفاده از پوست حیوونا واسه بعضی لباسای خانوماس . مثلا پالتو پوست یا یه همچین چیزایی...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا