mani24
پسندها
36,449

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عجیب است دریا،

    همین که غرقش می شوی

    پس می زند تو را،

    مثل تو...!
    گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛ دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
    اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!! ... وَ حآل هــَم کِه . . .؛
    گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛ زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
    وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛ بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
    گآهی دِلگــیری . . . ؛ شآیــَد اَز خودَت ...

    ﻧﻤﮯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﺎﻃـــﺮﻩ ﮮ ﻓﺮﺩﺍﯾــﻢ ﺷﻮﮮ
    ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﻣــ ﻥ ﺑﺎﺵ
    .
    .
    ﺣﺘﮯ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﮮ


    نقشه های من جنوب ندارند

    همیشه

    هرچه خاطره است

    از دریای شمال به این خانه می وزد

    چطور میشود یک تابستان... یک غروب... یک ساحل ... یک نگاه... یک آغوش بشود دنیای یک آدم؟؟

    نیکی فیروز کوهی
    در من طلوع کن
    در من غروب کن
    در من آشیانه بساز
    ریشه کن
    بارور شو
    ... عاشق شو
    شاعر شو
    شعر بساز
    شعر بخوان
    در من آسمان آبی باش
    ابر باش
    باران باش
    عمقِ دریا باش
    در من مثل یک شهر باش
    شلوغ باش
    گاهی‌ اگر شد
    کوچه‌ای بن بست باش
    شاد باش
    بخند
    بخند
    بخند
    و دلت اگر گرفت
    سر را بر سینه‌ام بگذار
    به طپش‌های قلبی گوش کن
    که می‌خواهد تو در وجودش طلوع کنی‌
    غروب کنی‌
    آشیانه بسازی
    شعر بسازی
    بباری
    بتابی
    بخندی
    بخندی
    بخندی
    و گاهی‌ دلت اگر گرفت
    سر بر سینه اش بگذاری
    غفلت کرده‌ای مادر !
    پشتِ یک قلبِ عاشق
    فرزندت آرام آرام می‌‌میرد
    و تو فراموش کردن را
    به من نیاموختی
    مادر !
    به من بیاموز چگونه دوست نداشته باشم کسی‌ را که دوستم ندارد؟
    مرا دریاب مادر !
    خالی‌ِ لحظه‌هایِ من پر از اندوهی ژرف است
    که مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر می‌کند
    مادر !
    از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ کشنده را
    من آرام آرام می‌میرم

    غریب آشنای من! لحظاتم بی تو سرد است و تاریک و آتشی که در وجودم از نبودنت شعل ور شده است نیز مرا گرم نمی کند.درد مرا دستهای تو مرهم است بیا تا با وجود تو این سرما را تحمل کنم. مرا نگاه تو بس است تا اتش وجودم را خاموش کنم، مرا زمزمه های تو نیاز است تا صدای پراندوه سکوت را از یاد ببرم.بیا که تو را سخت دلتنگم.
    هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه آن درختی که تو را دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
    تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
    زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم،نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود ...

    زیباترین سخنی که شنیدم، سکوت دوست داشتنی تو بود...

    زیباترین احساساتم، گفتن دوست داشتن تو بود ...

    زیباترین انتظار زندگیم، حسرت دیدار تو بود ...

    زیباترین لحظه زندگیم، لحظه با تو بودن بود ...

    زیباترین هدیه عمرم، محبت تو بود ...

    زیباترین تنهاییم، گریه برای تو بود ...

    زیباترین اعترافم . . . .

    عشق تو بود . . .

    خسنگ بود گفتم بناتون بزالم
    ما “”مـــرد”" هستیم!
    دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!
    صورتمان ته ریشى دارد!
    گاهی دلگیراز بی وفایی ها ، اما دلمان دریــــاست!
    جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و سیـــــگار دود میــــکنیم!
    ما با همــــان دستان پهن و زبرتو را نوازش میکنیم!
    دریایی از گرفتاری هم باشیم ،ولی..
    با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را میبوسیم ونوازشت میکنیم..
    تا تو آرام شوى!
    آنقــــدر مارا نامــــرد “”نخوان”"!
    آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتمان را”"نسنج”"!
    فقط به ما “”دلت را بده”" تا زمین و زمان را برایت بدوزیم!
    فقــــط با ما”"روراست باش”" تا دنیا را به پایت بریزیم…

    آنقدر زیبا عاشق شده ای ،
    که آدم لذت میبرد از این همه خیانت...
    می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !

    دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !

    و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
    باران که می آید

    حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد

    تپش های قلبم به شماره می افتد

    دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد

    دلم سخت می گیرد.

    آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

    رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

    خش خش برگ ها..............................

    همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:
    دوستت دارم.....................................
    حرفها سه دسته اند :

    دسته اول : گفتنی ها ،

    دسته دوم : نوشتنی ها ،

    و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها

    دو تای اول سبک ات می کنند سومی سنگینت ...
    دلتنگم...


    دلتنگِ خودم!


    دلتنگِ آرزوهام که مُردن...


    دلتنگِ تویی که نیستی...


    مُردم و دلتنگِ زندگیم...


    چه خوبه که خُدا هست... همین!
    دیگه مجبور نیستی هرجا که میری از من اجازه ی رفتن بگیری

    میشه با هرکی که میخوای بجوشی اصلا هرچی دلت میخواد بپوشی

    میشه به هرکی میخوای دل ببندی یا با غریبه ها بگی بخندی

    وقتی دیر میکنی یا میری جايی دیگه نیستم بهت بگم کجايی


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا