و باز هم جمعه ای دیگر..

دلگیری اش هم لذت بخش است همراه با افسوسی وصف نشدنی که با خود به دوش میکشم...
یک جمعه ی دیگر نیز در حال غروب است..

چشم دوخته ام به آسمان تا شاید این بار خدا دعایم را قبول کند..

میگویند بنده بدون مولا زنده نمی ماند.. پس من چرا عمری بی مولا زنده ام..
