یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلااااام :gol:
    نه، گوش ندادم اما حالا که شما گفتین فردا ایشالا گوش میدم...
    اولش که خوب شروع شده به قول شما، ببینم به کجا میرسه! ;)
    تصور کن
    تنها باشی و بخواهی جشن بگیری
    قصد کنی برای بهترین انسان زندگییت تولد بگیری
    خب...........
    تنهایی
    تولد
    شمع
    راستی شمع ها را که فوت می کند؟
    هدیه هارا که باز می کند؟
    خودت را نمی بازی
    می گویی
    من تولد می گیرم
    تا تو باز گردی
    بغضت را پنهان می کنی
    دندانهایت را روی هم می فشاری
    لبخند کوچکی میزنی
    شمع ها را روی کیک می گذاری
    چوب کبریت را به لبه قوطی کاغذی می کشی
    شعله کوچک را نزدیک چهارتا فتیله میبری
    و روشنشان می کنی
    چهار شمع
    چهار عدد
    به در خیره می شوی به ساعت نگاه می کنی به عقربه کوچک ثانیه ها را می شماری
    دوباره به درخیره می شوی
    نه کسی نمی اید
    به خودت می گویی صبر می کنم
    اما خوب می دانی که این صبر فایده ای ندارد
    دستی به پیشانی ات می کشی چشمانت را می فشاری
    اب دهانت را غورت می دهی
    و باز خیره می شوی صبر می کنی
    اما ناگهان......................
    .................
    ......
    .....
    سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از این دعا باخبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا میکند
    سر تا پای خودم را که خلاصه میکنم ، می شوم قد یک دست خاک ، که ممکن بود یک تکه اجر باشد توی دیوار یک خانه،
    یا یک قلوه سنگ روی شانه یک کوه، یا مشتی سنگ ریزه ته ته یک اقیانوس؛ یا حتی یک گلدان باشد ؛خاک همین گلدان پشت پنجره.

    یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت ، هیچ اسمی نداشته باشد ، و خاک باقی بماند، فقط خاک...

    اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که خداااااااا به او اجازه داده:نفس بکشد، ببیند، بشنود، جان داشته باشد...

    یک مشت خاک که اجازه دارد عاشقققققققق بشود، انتخاب کند، عوض بشود، تغییر کند...

    واییییییییی خدای بزرگگگگگ !من چقدر خوشبختممممممممم!!!!....

    من همان خاک انتخاب شده هستم...
    همان خاکی که با بقیه خاک ها فرق میکند!

    من ان خاکی هستم که توی دست هکی خدا ورزیده شده ام و خدا از نفسش در ان دمیده، من ان خاک قیمتی هستم!

    حالا میفهمم چرا فرشته ها ان قدر حسودیشان شد!!!
    من برم دوستم
    شبتون پرازارامش و یادخدا....
    به امیراحمدسلام ویژه برسونید...خداحفظش کنه
    اما این خاک ، ایخاک برگزیده ، خاکی که اسم دارد.
    قشنگترین اسم دنیاااااا را...!
    خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه ی خداست؛
    اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض نشود ، و اگر انتخاب نکند
    اگر همینطور خاک باقی بماند!!!
    اگر ان اخر که قرار است برگردد و خود جدیدش را تحویل خود بدهد!سرش را پایین بیندازد و بگوید:

    ای کاش خاک بودمممممممممم!!!


    این وحشتناک ترین جمله ای است
    که یک ادم نتواند خاک باشد،چه برسه به ادم؛
    یعنی اینکه...



    خدا یا دستمان را بگیر و نیاور روزی را که
    هیچ ادمی چنین بگویید...!
    اره موافقم...انصافا بچه های دوره جدید خیلی نانازن...هربچه ای که میبنیم خوشگل و معصومه
    و شیطون
    کاش معصوم میموندن..بمونن..بمونیم....
    تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا خدا كردم. میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغیاش را توی سرش بكوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.

    آن وقت نشستم و های های گریه كردم. اشكهایم كه تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم كه صدایی شنیدم، صدای قلبم را.

    و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شكرانه قلبی كه پیدا شده بود .
    همین .
    عبادت از سروحشت واسه عاشق عبادت نیست....
    سرآزادگی مردن ته دلدادگی میشه
    یه وقتایی تمام دین
    همین آزادگی میشه...
    ای جان من
    چقدرچهره این بچه معصومه
    مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    جاذبه سیب آ"دم" را زمین زد
    و
    جاذبه زمین "سیب" را
    فرقی نمیکند سقوط، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ایست!
    به جاذبه ای بیاندیش که پرواز میدهد!

    "خدا"
    نه فکرکنم اشتباه شد علی ااقا
    مکالمات رونگاه کنید متوجه میشید
    فرمودید این کوچولو چرا اخمالوهستش
    منم گفتم همه که مث این امیراحمد شما نگاهش گیرا و بامزه نیستش
    عکس بزرگی ش روندارید؟
    سلام سلام
    عکس این کوچولوهه ست دیگه...این سمت راستی
    پایین اسم شماست داره نگاه میکنه..:دی
    اگر درد داری… تحمل کن…
    روی هم که تلنبار شد…
    دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاس…!
    کم کم خودش بی حس میشود
    اینسوی پُل
    مردمی را میشناسم که نام کوچه هایشان شهید شده
    و نام خیابانشان بیش از هزار سال است که هنوز نیامده
    آنسوی پُل
    مردمی را میشناسم که باهم میخوابند
    ولی خواب هم را نمیبینند..
    - این روزها چه میکنی؟
    - دیروز عصر برایش نامه مینوشتم
    پریروز عصر بیرون کلبه آدم برفی ساختم
    سه روز پیش عصر در میان درختان سپیدپوش قدم میزدم
    چهار روز پیش عصر از روی پُل به رودخانه یخ بسنه مینگریستم
    - بجز عصرها، باقی ساعات چه میکردی؟
    - برای من بی او، همه لحظات بعدازظهر یک جمعه زمستانی اند..
    سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دورسازند.
    مولای متقیان علی (ع)
    ارزش قطره هاي باران را گلهاي تشنه ميدانند و قدر دوستان خوب را دلهاي تنگ...
    دعايت ميکنم در کنار داشته و نداشته هايت آرامش داشته باشي...
    لحظه هايت آرام..
    ارزش قطره هاي باران را گلهاي تشنه ميدانند و قدر دوستان خوب را دلهاي تنگ...
    دعايت ميکنم در کنار داشته و نداشته هايت آرامش داشته باشي...
    لحظه هايت آرام...
    گاهی....
    دلت می گیرد
    مثل یک مراسم کوچک ختم
    حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند...
    چه انتظار عجیبی!
    تو بین منتظران هم....
    عزیز من چه غریبی!

    نه کوششی نه وفایی!
    فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی.....
    تصور کن
    تنها باشی و بخواهی جشن بگیری
    قصد کنی برای بهترین انسان زندگییت تولد بگیری
    خب...........
    تنهایی
    تولد
    شمع
    راستی شمع ها را که فوت می کند؟
    هدیه هارا که باز می کند؟
    خودت را نمی بازی
    می گویی
    من تولد می گیرم
    تا تو باز گردی
    بغضت را پنهان می کنی
    دندانهایت را روی هم می فشاری
    لبخند کوچکی میزنی
    شمع ها را روی کیک می گذاری
    چوب کبریت را به لبه قوطی کاغذی می کشی
    شعله کوچک را نزدیک چهارتا فتیله میبری
    و روشنشان می کنی
    چهار شمع
    چهار عدد
    به در خیره می شوی به ساعت نگاه می کنی به عقربه کوچک ثانیه ها را می شماری
    دوباره به درخیره می شوی
    نه کسی نمی اید
    به خودت می گویی صبر می کنم
    اما خوب می دانی که این صبر فایده ای ندارد
    دستی به پیشانی ات می کشی چشمانت را می فشاری
    اب دهانت را غورت می دهی
    و باز خیره می شوی صبر می کنی
    اما ناگهان......................
    .................
    ......
    .....
    سلام داداش علی گلم

    خوبی عزیز تر از جان؟

    دسترسی پیدا کردم و آومدم که سلامی بدم خدمت داداش گلم

    فدای خودت و همه مهربونی هات عزیز
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا