B
پسندها
1,872

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عجایب مغز: مردی که صداهای مردم را قبل از دیدن حرکت دهان و زبان آنها می‌شنود!
    سلام مرسی واشه عکسا نامزد تو!!!
    اییییییییییشششش
    کی این رو به تو میده تپلوووو
    بدویید بیاید چه سر و صداییه!پارتی گرفتیم تولد مجید عزیز(jahan pahlevan)همتون دعوتید.......
    من مانده ام و يک برگه سفيد …


    يک دنيا حرف نا گفتني …


    و يک بغل تنهايي و دلتنگي …


    درد دل من ، در اين کاغذ کوچک جا نمي شود …


    در اين سکوت بغض آلود …


    قطره کوچکي هوس سرسره بازي مي کند …


    و برگ سفيدم ،


    عاشقانه قطره را به آغوش مي کشد … !


    عشق تو نوشتني نيست …


    در برگه ام ، کنار آن قطره ،


    يک قلب کوچک مي کشم … !


    و ، وقت تمام است …


    برگه ها بالا …
    جايي هست که ديگــــه کم مياري …
    .
    از اومـدنا ، رفتتنا ، شکستنا …
    .
    جايي که فقــــط آرزو ميکني يکـــــي باشه ، يکي بمونه نره …
    .
    واســـــه هميشه کــــــــنارت باشه …
    .
    من الان اونجام ، تو کجــــــــايي ؟
    سلام................... صبحتون زیبااااااااااااااااااااااااا

    در زندگی مثل یک تمبر باش ، به یک هدف بچسب و اون رو به مقصد برسون...
    آدم ها همه می پندارند که زنده اند. برای آنها تنها نشانه ی حیات ، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟..
    منظورت همون خانواده هاشمیه دیگه خب حالا آخرش چی شد... راستی به یاد اون دوره ای که گذراندی کفتم شاید دلت برا کوکب تنگ شده عکسش رو برات فرستادم
    .
    کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم
    اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم
    کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را
    از نگاهش مي توان خواند
    اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد
    و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
    سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست
    دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد
    بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!!
    وقتی باختم، “مسیر” را یافتم؛

    در بزرگراه زندگی همواره راهت، “راحت” نخواهد بود.

    هر چاله ای، “چاره ای” به تو می آموزد.

    دوباره فکر کن، فرصت ها “دو بار” تکرار نمی شوند.

    پس به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت،“باید رفت”!!
    چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست

    .ببین مرگ مرا در خود که مرگ من تماشائیست


    مرا در اوج می خواهی تماشا کن.تماشا کن...

    دروغین بودم از دیروز.مرا امروز تو حاشا کن


    در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما

    همه از من گریزانند .تو هم بگذر از این تنها

    فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم

    دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم

    گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم

    به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟

    رفیقان یک به یک رفتند .مرا با خود رها کردند.همه خود درد من بودند.گمان کردند که همدردند...

    شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند

    به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند

    در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما.همه از من گریزانند .تو هم بگذر از این تنها...
    مدام دلم می گیرد!

    می دانم ذهنت انباشته از این گلایه های تکراری ست!

    ... و در آغاز فقط کلمه بود و کلمه خدا بود...

    پس چرا دیگر زمین،

    هرگز باران رمان های قرن نوزده و بیست را بر خود ندید؟

    هیچ علف خشکی با باد نرقصید

    می سازیم و ویران می کنیم!

    انسان موجود خوبی نیست!

    به تعداد هر نفرمان کلمه وجود دارد!

    پس و در آغاز فقط کلمه بود...

    کلمه ی کی بود؟

    تو؟ من؟ او؟ کی؟

    ما سم مار را با پادزهر خنثی می کنیم

    اما سم کلمات را چه گونه؟ نمی دانم...

    حالم خوب نیست!
    الاهی .... میبینی قسمت با آدم چه کارا که نمیکنه :crying2: باشه حالا یکی بهتر ازاون قسمتت میشه ;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا