هیچ دانی که منِ زار گرفتار توام//با دل و جان، سببِ گرمیِ بازار توام
هر جفا از تو به من رفت، به منت بخرم//به خدا یار توام، یارِ وفادار توام
تار گیسوی تو آخر به کمندم افکند//من، اسیر خم گیسوی تو و تار توام
بس کن ای جغد، ز ویرانه خود دم بربند//که در این دایره، من نقطه پرگار توام
عارفان پرده بیفکنده به رخسار حبیب//من دیوانه، گشاینده رخسار توام
عاشقان سرّ سویدای تو را فاش کنند//پیش من آی که من محرم اسرار توام
روی بگشای بر این پیر ز پا افتاده//تا دم مرگ به جان، عاشق دیدار توام