-anjel-
پسندها
372

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • از شاملو
    یه چیی تو یادم هست
    همون شعر معروف که میگه
    اشک رازیست
    لبخند رازیست
    اشک ان شب لبخند عشقم بود
    ..
    .
    .
    این شعرش واقعا زیباست
    بله متوجه شدم....دی
    بله بچه ها دنیای واقعا زیبایی دارن
    چه خوب راست می گیدااا ادم اعصابش بریزه بهم تو جمع بچه ها اروم میشه
    سلام
    بله بله، در جریان هستم
    دقیقا 2 روز بعد از تولد من ...
    خیلی دلم واسش تنگ شده ...
    رفتید؟
    یه چیزی بگم بخندیم امرز تو مسجد نشسته بودم یه خانمی از سمت زنونه اومد بهم گفت اقا میشه برید شیخ رو صدا کنید تا تو گوش بچه ام اذان بگه
    منم گفتم خب بدینش من ببرمش پیش شیخ مسجد
    اینقدر با حال بود موهاش از من بیشتر بود اسمش الینا بود
    تو مسجد هرکی من و دید می گفت بچه خودته .چرا شیرینی نمی دی ای خسیس
    منم هرچی قسم می خوردم اینا به گوششون نمی رفت تا اینکه بچه رو برگردوندم پیش مادرس تا باور کردن:D
    خب درسته
    بله عشق زمینی اگر درست باشه دیگه غیر نمی شه دیگه
    میشه عروج تا خودش تا خدا البته دیگه یک روح در دو بدن
    اما غیر این هم میشه
    که برای خاص ها هست و فقط تو ی دوره ی زمانی اتفاق افتاد و خوشبحالشون مثلا شهدا که شب صد ساله رو یه شبه رفتن
    می خواهم تمام این مسیر چندین ساله را بدوم
    تا زودتر
    به تو برسم
    عجله خوب نیست
    اما اینجا عجله می کنم
    می دوم حتی اگر پا هایم در ادامه راه توانی نداشته باشند
    حتی اگر بدنم چشمهایم دیگر رمقی نداشنه باشند
    هرجه که در حواشی راه باشد را پس میزنم
    و تنها به انتهای راه به انجایی که تو ایستاده ای چشم می دوزم
    ببین اگر این مسیر بی نهایت هم باشد
    می ایم
    و می ایم
    ........و می ایم
    همین که در مسیر تو باشم برای من بس است
    فقط می خواهم گاهی هم
    به من بفهمانی که پی تو می ایم
    تا نکند دیو نا امیدی در دلم ریشه زند و سدی شوم برای این امدن
    گاهی صدایم کن
    صدای تو زیباترین است
    باز هم می دوم می ایم
    تا به تو برسم
    گوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
    نگوییم : ببخشید که مزاحمتان شدم

    بگوییم : در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود
    نگوییم : گرفتارم

    بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
    نگوییم : دروغ نگو
    بگوییم : خدا سلامتی بده
    نگوییم : خدا بد نده

    بگوییم : هدیه برای شما
    نگوییم : قابل ندارد

    بگوییم : با تجربه شده
    نگوییم : شکست خورده

    بگوییم: قشنگ نیست
    نگوییم : زشت است

    بگوییم: خوب هستم
    نگوییم: بد نیستم

    بگوییم : مناسب من نیست
    نگوییم : به درد من نمی خورد

    بگوییم : با این کار چه لذتی می بری؟
    نگوییم : چرا اذیت می کنی؟

    بگوییم : شاد و پر انرژی باشید
    نگوییم : خسته نباشید

    بگوییم: من
    نگوییم: اینجانب

    بگوییم: دوست ندارم
    نگوییم: متنفرم

    بگوییم: آسان نیست
    نگوییم: دشوار است

    بگوییم : بفرمایید
    نگوییم : در خدمت هستم

    بگوییم : خیلی راحت نبود
    نگوییم : جانم به لبم رسید

    بگوییم : مسئله را خودم حل می کنم
    نگوییم : مسئله ربطی به تو ندارد
    دستهایم را تنها برای تو بالا می برم و تنها تسلیم تو می شوم
    نگاهت را از من جدا نکن
    خدای من
    ببخشید
    دیشب یدفعه ای رفتم
    الان هم بجای شب بخیر می گم ظهر بخیر و شادی:D
    پنت هس اینا که جز معماری ما نیست
    حالا همه همه رو که نگفتم .اگر گفتم اصلاح می کنم .می گم بعضی ها
    ان شا الله
    اینده روشنه حتی اگر سختی باشه
    توکل به خدا
    :D
    اصلا هم خنده دار نبود
    این شکل خونه های سنتی

    ارزوی همه ی ایرانی ها هست
    خود من هم خیلی دوست دارم اینجوری باشه
    خیلی دوست دارم طرح در ورودی و پنجره ها محرابی شکل باشه
    کاش هنوزم خونه ها اون شکلی بود.
    نخندین ها، :redface:
    آرزوی کودکانه ای دارم که خونه ی آینده ام به سبک قدیم باشه،
    در و پنجره های مشبک رنگ و وارنگ،
    حوض وسط حیاط که توش سیب و هندوانه بریزم،
    یه باغچه ی کوچولو که گلاشو خودم بکارم و پرورش بدم،
    یه دونه درخت بید مجنون هم وسط باغچه ام بکارم.
    خودم میدونم خنده دار بود! :(
    یه دختر و پسر که روزی همدیگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ... دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ..!پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود ...پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه، کاغذ را به دختر داد ..دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه ...دختر قبل از این که نامه ی پسر را بخواند ، به اون گفت :دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پیدا شده که بهتر از اونه ..!پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد............در همین حال ماشینی به پسر زد و پسردرجا مــُـرد ..دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود: ' اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم
    بهترینم تو را عزیز تو را زیبا تو را انچنان که نمی دانم چه بگوییم دوست دارم
    من حقیر من فقیر
    دوستت دارم خدای خوبم
    وقتی این م اخر خوب رو میزارم اروم میشم خیلی خیلی اروم میشم
    چون می فهمم که تنها نیستم:smile:
    هرکه در این بزم مقرب تر است....جام بلا بیشترش می دهند
    فرشته که فقط خوبه همون طور که خودتون گفتید
    انسان بود و انسان موندن سخته خیلی سخته
    ولی خب ارزشش رو داره
    البته ایشا لله نیت خودم هم خالص خالص باشه فقط برا خود اون بالایی باشه
    یعنی هر کاری برای رضای خودش
    نه برای غیر و نفسم
    فقط خود بالایی
    ان شا الله
    فقط ما گمش میکنیم:cry:
    دوست ندارم هیچ وقت اینجوری باشه نه برا خودم نه برا هیچکس دیگه :cry:
    خیلی ایده ال نگاه می کنم
    ولی مطمینن یه روز همه اینطوری میشیم مطمینم
    سلام
    خب ادامه هم داره دیگه
    خودم
    قرارم این شد حواسم به خودم باشد تا شاید این راز باز شود

    خدا همه جا موج میزنه بعضی جا ها کم میبینیمش
    بعضی جا ها هم با رفتارهامون از فاصله می گیریم و
    ولی همه جا هست .همه جا مهربونه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا