masoud_2000
پسندها
475

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هـــمــیــشــه نــــه

    ولــــی گـــاهـــی

    مــیــان بـــودن و خـــواســتـن

    فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد

    وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه

    کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی

    ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی
    گلي را كه ديروز به ديدار من ھديه آوردي اي دوست

    دور از رخ نازنین تو امروز پژمرد

    ھمه لطف و زيبايي اش را

    كه حسرت به روي تو مي خورد و

    ھوش از سر ما به تاراج مي برد ، گرماي شب برد

    صفاي تو اما گلي پايدار است

    بھشتي ھمیشه بھار است

    گل مھر تو در دل و جان

    گل بي خزان ، گلی که تا من زنده ام ماندگار است .......
    بگذار سر به سینه من تا كه بشنوي آھنگ اشتیاق دلي دردمند را


    شايد كه پیش ازين نپسندي به كار عشق ، آزار اين رمیده سر در كمند را

    بگذار سر به سینه من تا بگويمت اندوه چیست ، عشق كدامست ، غم كجاست

    بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان ، عمري است در ھواي تو از آشیان جداست

    دلتنگم آن چنان كه اگر ببینمت به كام ، خواھم كه جاودانه بنالم به دامنت

    شايد كه جاودانه بماني كنار من اي نازنین ، كه ھیچ وفا نیست با منت

    تو آسمان آبي آرام و روشني ، من چون كبوتري كه پرم در ھواي تو

    يك شب ستاره ھاي ترا دانه چین كنم ، با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو

    بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح ، بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب

    بیمار خنده ھاي توام بیشتر بخند ، خورشید آرزوي مني گرم تر بتاب .....
    من پا به پاي موكب خورشید


    يك روز تا غروب سفر كردم

    دنیا چه كوچك است

    وين راه شرق و غرب چه كوتاه

    تنھا دو روز راه میان زمین و ماه

    اما من و تو دور ، آنگونه دور دور

    كه اعجاز عشق نیزما را به يكديگر نرساند

    ز ھیچ راه ، آه .....
    دستم به ھر ستاره كه مي خواست مي رسید

    نه از فراز بام ، كه از پاي بوته ھا

    مي شد ترا در آينه ھرستاره ديد

    در بي كران دشت ، در نیمه ھاي شب

    جز من كه با خیال تو مي گشتم

    جز من كه در كنار تو مي سوختم غريب

    تنھا ستاره بود كه مي سوخت

    تنھا نسیم بود كه مي گشت .....
    سلام خوبی؟؟؟؟ بابت متن ازت ممنونم ....قشنگ بود....
    حضور آرامت مدتهاست در کنارم نیست
    ولی یاد تو مهمان همیشگی قلبم است
    دوستی نه حساب است که فراموش شود ونه چراغ است که خاموش شود دوستی همان کهنه شرابی است که هر چه بماند مستی آن بیشتر می شود
    می گویند دلتنگت نباشم!

    خدای من!

    انگار به آب می گویند خیس نباش!
    نمے دانمـ چه چیزے در کلمه "دوستت دارمـ" هست ...

    آنکه مےگوید عاشق تر مےشود و آنکه مےشنود بے تفاوت تر ....
    دل استــ دیگـــــــر ........
    یا مے لرزد
    یا شور مے زند
    یا تنگــ مے شود
    یا مے شکند
    آخر هم مُهر سنگــ بودن ...
    مے خورد روے پیشانے اش
    ب سراغ من اگر میآیید،

    پشت هیچستانم.

    پشت هیچستان جایی است

    پشت هیچستان رگ های هوا،پر قاصدهایی است

    ک خبر می آرند،از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.

    روی شن ها هم،نقش های سم اسبان سواران ظریفی است ک صبح

    ب سر تپه ی معراج شقایق رفتند.

    پشت هیچستان،چتر خواهش باز است:

    تا نسیم عطشی،در بن برگی بدود،

    زنگ باران ب صدا می آید.

    آدم اینجا تنهاست

    و در این تنهایی،سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است.

    به سراغ من اگر می آیید،

    نرم و آهسته بیایید،مبادا ک ترک بردارد

    چینی نازک تنهایی من.

    اما دیگری گفت ب من...

    بهـ سراغـ منـ اگر میاییـ
    تند و آهستهـ چه فرقیـ دارد؟
    تو بهـ هر جور دلتـ خواستـ بیا
    مثلـ سهرابـ دگر
    جنسـ تنهاییـ منـ چینیـ نیستـ
    کهـ ترکـ بردارد
    مثلـ آهنـ شدهـ چینیـ نازکـ تنهاییـ منـ
    تو فقط
    زود بیا...
    میخواستم تو را داشتــ ـه باشم ...

    برای تمــ ـــام آرزوهایی که داشتــ ـم ...

    برای خوابی که ندیدم !!

    برای روزهــای روشن ِ پس ِ تاریکای ِ همیشه ام !!

    تو را برای دوستــ داشتن طولانی میخواستم !!

    برای رد شدن دردهــای مدامتــ

    و درد هـــای من هم ....

    (( میخواستم تورا برای همیشه داشته باشم . ))

    (( برای همیشه ))

    نه برای گاهـــــــی ...

    سلام !!!!!!

    حالتــ چگونه استـــ ؟؟؟

    نه برای اینکه امـــروز دلم برای تو تنگــ شده استــ ؛

    نه برای قدم زدنهــ ــای خاطراتـــ ِ باران ....

    تو را برای تمام عمـــر .... آرزو ...

    برای تمام روز ... برای روشنای تمام هنــوز ...

    تو را برای همیشه ... برای همیشه ...

    برای همیشـــــه میخواستم !!!

    کاش کمی برای شنیدن وقتــ داشتـــی !!
    امــروز یادمــ افتــاد ..دفتــر خاطراتـــے ڪـﮧ

    خیلـــے وقتــ استــ

    چیزــے در آن ننوشتـﮧ امــ

    بــا خودمــ میگویمــ :

    " فڪرشــ را بڪـن یڪــ روزمیمیرــے او میمانـــد و ایـن בفتــر "

    دلمــ میســوزد براے تــو...

    ڪــﮧ میشڪنــے روزــےڪـﮧ مـن نیستمــ

    و تــو ایـن دفتــر را میخوانــے

    خــرد میشوے وقتــے میفهمــے

    چقــدر دوستتــ داشتمــ ... !
    به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری ...و چقدر در زندگی برایش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر فریاد بزنی او دیگر صدایت را نخواهد شنید !!!!!!او دیگر صدایت را نخواهد شنید !!!!!!
    قاب پشت چشمانت چه شیطنتی دارد...


    مرا در آغوش می شد...

    می بوسد...

    اما...

    عاشقانه هایم را نمی شنود!
    الفبا برای سخن گفتن نیست !

    برای نوشتن نـــام توس…

    اعداد پیش از تولـــــــــدت به صف ایستاده اند تا راز زاد تو را بدانند.
    می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
    دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
    دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
    فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
    میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
    پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
    می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
    دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.
    قول داده اَم...

    گاهـــﮯ

    هَر اَز گاهـــﮯ

    فانـــوس یادَت را

    میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ، روشَـטּ کنَم

    خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛

    هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره

    میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم

    اَما بـﮧ هیچ سِتاره‌ے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد...

    خیالت راحت...
    آرام باش

    آرام باش عزیز من آرام باش

    حکایت دریاست زندگى

    گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى

    گاهى هم فرو مى‏رویم، چشم‏هاى‏مان را مى‏بندیم، همه جا تاریکى است،


    آرام باش عزیز من

    آرام باش

    دوباره سر از آب بیرون مى‏آوریم

    و تلألوء آفتاب را مى‏بینیم

    زیر بوته‏ئى از برف

    که این دفعه

    درست از جائى که تو دوست دارى طالع مى‏شود. "
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا