چه کسی می داند
شاید شعرهای من
اندوه فراموش شده ی عاشقی باشد
که هر روز
هزار بار
فضای کوچکِ ذهنش را گــَــــرد گیری می کند
تا مگر عشق را
از گِردِ خود رانده باشد
چه کسی می داند!؟
تو خودت باغ بهشتی به تو سوگند به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدا شدی
تا بر در خانه ی متروکه ی هر کس ننشینی و به جز روشنیه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل نچینی نه که جزئی، نه چون اب در اندام سبویی خود اویی خود اویی. به خود آی!!!!