peyman-
پسندها
29

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره .

    دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو

    بدترمیشکنه و میزاره میره...

    بعدش دیگه هیچ چیزواست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که

    هیچ وقت نبودی... دیگه دوست دارم واست رنگی نداره ..

    و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و

    اون میره با یکی دیگه ......



    اینطوریه که دل همه آدما میشکنه ...
    :smile:مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب

    من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند!!!

    اینک این من که به پای تو در افتادم باز

    ریسمانی کن از آن موی دراز

    تو بگیر..تو ببند

    تو بخواه...

    پاسخ چلچله هارو تو بگو

    قصه ی ابر هوارو تو بخوان

    من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست

    آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش....
    راستی خدا

    دلم هوای دیروز را کرده

    هوای روزهای کودکی را

    دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

    آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

    دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم

    الفبای زندگی را

    میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

    دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

    هر چه میخواهید بکشید

    این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

    دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم

    دلم میخواهد…..

    راستی خدا می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟
    :crying2::crying2:
    به كوری چشم تو هم كه باشد حالم خوب ِ خوب است

    اصلا هم دلم برایت تنگ نشده

    حتی به تو فكر هم نمی‌كنم

    باران هم تو را دیگر به یاد من نمی‌آورد

    مثل همین حالا كه می‌بارد

    لابد حالا داری زیر باران قدم می‌زنی
    .
    .
    .
    ..
    .
    .
    .
    چترت را فراموش نكن



    لباس گرم را هم ...:w05:
    شب است در به در کوچه های پردردم...

    تنها و خسته بدنبال زندگی میگردم....

    اسیر ظلمتم....ای ماه پس کجا ماندی؟

    من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...!!!!
    نمی دانم در این کوچه های خیال
    که وهم به سراغم آمده
    سرنوشت از حرکت می ماند؟
    می ماند برای من
    که مرابا همه درد و رنج
    با خود به قله عشق برساند
    نمی دانم ولی گویا
    خاک با من سخن می گوید
    که بیا کنار من با هم استراحتی کنیم و برویم
    من هنوز عسل عشق را نچشیدم
    فقط آن را بو کشیدم
    گویا هیچ کس نمی خواهد من بمانم
    زنبور که نگهبان گل است
    مرا با نیش می راند
    می خواهم بجنگم
    می توانم؟
    می جنگم با سرنوشت
    به خاطر تو ...
    آنقدر می جنگم که در زیر پای سرنوشت خرد شوم
    ولی اثری بماند ماندگار
    اگر گوشه چشمی به من نشان دهی
    آسمان را در هم می پیچم
    آب دریا را می خشکانم
    با تمام توانم فریاد می زنم
    دوستت دارم
    ولی تو بگو
    تو بگو با صدای دلنشینت
    می مانی به پای من!
    این روزها ،
    "بغض" دارم،
    " گریه" دارم،
    تا دلت بخواهد،
    " آه" دارم ...

    ولی بازیگر خوبی شده ام
    " می خندم !!







    درون خاطراتم پرسه میزنی ...
    پرسه هایی که نه از یاد می رود
    نه از دل می رود
    نه می شود به دست فراموشی سپرد این پرسه ها را ........
    خیالت همیشه بامن است !!!
    وقــــــــتـــے کــَــســــے....!

    تــــَــصـــــمــــیـم مـے گـــــیـرِه بـــِــــره.....!

    حــــَـــتـــے اَگــــــ ـﮧ نــرِه....!

    בیـــــــگـ ـﮧ پـــــیـشـِــــتـ نـیـــــسـت....!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا