Samaneh
پسندها
3,344

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پرنده گفت:"چه بوی چه آفتابی،آه
    بهار امده است
    و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت."
    پرنده از لب ایوان
    پرید،مثل پیامی پرید و رفت

    پرنده کوچک بود
    پرنده فکر نمی کرد
    پرنده روزنامه نمی خواهند
    پردنه روزنامه نمی خواند
    پرنده قرض نداشت
    پرنده آدمها را نمی شناخت
    پرنده روی هواو بر فراز چراغها ی خطر
    در ارتفاع بی خبری می پرید
    و لحظه های آبی را
    دیوانه وار تجربه می کرد
    پرنده ،آه فقط یک پرنده بود.
    فروغ

    تو ناخدای عشقی....من ساحلی غریبم
    لنگر بزن مسافر...من خاک هر رفیقم...
    وایوسلام عزیز دلم اومدم.برات شکلک بذارم دیدم صفحت خوسکل شده.دلم طاقت نیاورد بهت نگم دوست خوش سلیقه ی خودم[IMG][IMG].
    سمانه من و تو[IMG][IMG] [IMG]
    ...
    انسان های اندیشمند، هر چه قدر هم که قدیمی باشند، در همه حال
    به نوگرایی افکارشان و تطابق آن ها با دنیایی که به سرعت در حال
    دگرگون شدن است، می پردازند.
    در حالی که افرادی که از رکود فکری رنج می برند، هر قدر هم که با
    اندیشمندان تعامل داشته باشند، هر چه قدر هم سعی کنی
    فرهنگشان را ارتقا بدهی یا کتاب به خوردشان بدهی،
    "رشد نمی کنند."

    با این کاملا موافقم

    اما من می گویم:
    توانایی ارتقای اندیشه و تفکرات، یک موهبت است که همه
    آن را دارد !
    اما نحوه ی به کار گیری آن یک موهبت الهی ویژه تریست .
    من می گویم:
    توانایی ارتقای اندیشه و تفکرات، یک موهبت است که هرکسی
    آن را ندارد !

    دقت کرده اید؟
    ...
    انسان های اندیشمند، هر چه قدر هم که قدیمی باشند، در همه حال
    به نوگرایی افکارشان و تطابق آن ها با دنیایی که به سرعت در حال
    دگرگون شدن است، می پردازند.
    در حالی که افرادی که از رکود فکری رنج می برند، هر قدر هم که با
    اندیشمندان تعامل داشته باشند، هر چه قدر هم سعی کنی
    فرهنگشان را ارتقا بدهی یا کتاب به خوردشان بدهی،
    "رشد نمی کنند."
    من از شر جنگ های بیهوده
    به کتاب پناه می برم
    و به اتاقی که بار خاطراتم را یدک می کشد
    و می نویسم ...
    برای مخاطب انگشت شماری که احساس سطر هایم را
    ... با عشق به وجود یک انسان
    در آغوش می گیرد ...
    و مرا می فهمد
    و شعر را
    و حس را
    و سکوت را !
    تمــــــام شعرهایم در وصف نیامدنت است !
    اگـــر روزی . . .
    نـاگـهان . . .
    ناباورانــــه سر برسـی . . .
    از شاعر بودن . . .
    استعفا میدهم . . .
    نقــــــاش میشوم . . .
    و تا ابــــد نقش پـــرواز مــیکشم .../.
    حسرت چهار خط شعرو گزاشتی ب دلمون ..خو دوخط بنویس دیه:surprised:
    نه من حاضر نیستم عوض کنم چون خیلی لذت میبرم از کارم;)ملت آرزو دارن کار مثل من دارن.:smile:
    سلام.ممنونم داستان رو خوندک.جالب بود:smile::):gol::gol::gol:
    ولی خانوما اینقدر کار نمیکننا واقعا:razz:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا