روزی روزگاری اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند..
در روز موعود همه ی مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند
و تنها یک پسر با خودش چتر اورده بود
این یعنی ایمان!
این متنو یکبار دیگه بخون .. فکر کنم اصلا متوجه نشدی
ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود
در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود
من عاشق و او زعشق من بی خـبر است
ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود