MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تن رود همهمه ی اب, من پر از وسوسه خواب

    واسه رویای رسیدن من بی حوصله بی تاب

    میون باور و تردید میون عشق و معما

    با تو هر نفس غنیمت با تو هر لحظه یه دنیا

    با تو پرشور و نشاطم تو هیاهوی نگاتم

    تو یه اواز قشنگی من تو اهنگ صداتم

    مثل خنده رو لباتم مثل اشک رو گونه هاتم

    تو رو می بوسم انگار شاعر شعر چشاتم

    دشت پونه های وحشی رنگ التماس و خواهش

    موج خاکستری باد شعله گرم نوازش

    بیا گل واژه ی عشقو با تو همصدا بخونم

    تو رو دوست دارم و ای کاش تا ابد با تو بمونم
    از دل افروز ترين روز جهان،

    خاطره اي با من هست.
    به شما ارزاني :

    سحري بود و هنوز،
    گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
    بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ،
    شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
    آسمان آبی و ابر سپید ،
    برگ های سبز بید ،
    عطر نرگس رقص باد ،
    نغمه شوق پرستو های شاد ،
    خلوت گرم کبوتر های مست...
    نرم نرمک می رسد اینک بهار ،
    خوش به حال روزگار !
    کاش می دیدم چیست

    انچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست

    اه وقتی که تو لبخند نگاهت را

    می تابانی

    بال مژگان بلندت را

    می خوابانی

    اه وقتی که تو چشمانت

    ان جام لبالب از جان دارو را

    سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی

    موج موسیقی عشق

    از دلم می گذرد

    روح گلرنگ شراب

    در تنم می گردد

    دست ویران گر شوق

    پر پرم میکند ای غنچه رنگین پر پر....

    من ، در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد

    برگ خشكيده ايمان را

    در پنجه باد ،

    رقص شيطاني خواهش را ،در آتش سبز !

    نور پنهاني بخشش را ،در چشمه مهر !

    اهتزاز ابديت را مي بينم !!

    بيش از اين ، سوي نگاهت ، نتوانم نگريست !

    اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست !

    كاش مي گفتي چيست

    آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست ؟!
    زندگی مثل بازی شطرنج می مونه!

    اگه بلد نباشی همه می خوان یادت بدن ،

    وقتی هم که یاد گرفتی همه می خوان شکستت بدن!!!
    بگـذار تا بگریـیـم چون ابر در بهــاران


    کز سنـگ نـاله خیـزد روز وداع یـاران


    هر کو شراب فـرقت روزی چشیـده باشد


    داند که سخت باشـد قطع امیـدواران


    با ساربان بگویید احــوال آب چشمـم


    تا بر شتر نبندد محمل بـه روز بــاران


    بگذاشتند ما را در دیـده آب حســرت


    گریـان چـو در قیــامت چشــم گناهکــاران


    ای صبـح شب نشینان جانم به طاقت آمد


    از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران


    چندین که برشمردم از ماجرای عشقت


    انــدوه دل نـگفتــم الـا یک از هـــزاران


    سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل


    بیـرون نمی‌تــوان کـرد الا به روزگــاران


    چندت کنم حکایت شـرح ایــن قدر کفـایت


    باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
    شنیدستم که شهبازی کهنسال
    کبوتر بچه ای را کرد دنبال
    زبیم جان به هر سو بود پران
    زچنگ باز شاید در برد جان
    زجان خود کشید او آنزمان دست
    درختی در نظر بگرفت و بنشست
    نگه کرد آن نگون اقبال بر زیر
    که صیادی کمان بر کف به زه تیر
    که صیادی نموده قصد جانش
    کمان بگرفته و کرده نشانش
    به زیر پای صیاد و به سر باز
    نه بنشستن صلاح است و نه پرواز
    به کلی رشته امید بگسست
    در آن دم دل به امید خدا بست
    چو امیدش به حق بود آن کبوتر
    نجات از مرگ دادش حی داور
    بزد ماری به شست پای صیاد
    قضا بر باز خورد آن تیر و افتاد
    به خاک افتاده هم صیاد و هم باز
    کبوتر شاد و خندان کرد پرواز
    دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شده

    اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

    دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

    تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

    هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

    آینده این خونه را با شمع روشن میکنم

    در حسرت فردای تو تقویمو پر می کنم

    هر روز این تنهایی ر ا فردا تصور میکنم

    هم سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست

    اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست

    هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

    آینده این خونه را با شمع روشن میکنم

    دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شده

    اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

    دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

    تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

    سلام معین جونم خوبی داداشی ؟
    منم دلم برات تنگ شده
    مرسی که نبودم به یادم بودی
    خیلی عکسا و متن های قشنگین
    ممنونم:w30:
    تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو میتابه
    چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
    تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
    مثل آينه پاك و روشن مهربون مثل خياله
    كاش از اول مي‌دونستم كه تو صندوقچه قلبت
    كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
    كاش از اول مي‌دونستم كه تو دستاي نجيبت
    مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته
    تو به قصه‌ها شبيهي ساده اما حيرت‌آور
    شوق تكرار تو دارم وقتي مي‌رسم به آخر
    تو پلي پل رسيدن روي گردابه ترديد
    منو رد مي‌كني از رود منو مي‌بري به خورشيد
    كاش از اول مي‌دونستم كه تو صندوقچه قلبت
    كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
    كاش از اول مي‌دونستم كه تو دستاي نجيبت
    مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته
    همه گفتند:
    بخشش از بزرگان است،
    من بخشیدم و هیچ کس نگفت
    چقدر بزرگ شدى
    همه گفتند:
    بلد نبودى حقت را بگیرى …!
    تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، تنها یــــک جمله است ،
    "این نیزبگذرد"
    ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد.......................
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا