عزیزم رفتن و اومدنم به خاطر اینه که خواهرزاده ی کوچولوم پیش منه. تو این فاصله که با تو پیام رد و بدل میکردم، کاردستی شو درست کردم، شامش رو آماده کردم و بهش دادم، ظرف ها رو شستم، خونه رو جمع و جور کردم، براش 3 تا قصه گفتم تا بالاخره الان خوابید و حسن ختام دورشم بالش چیدم که امن باشه و تو خواب سرشو نکوبه اینور اونور.
حالا دیدی روشی چی کار میکرده که هی می اومده و هی می رفته؟
