یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/421826-یا-رقیه?p=5823392#post5823392
    دو قدم مانده به رقصیدن برف
    یک نفس مانده به سرما و به یخ
    چشم در چشم زمستانی دگر
    تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
    یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما
    یلدا پیشاپیش مبارک
    اختیار داری، باعث افتخاره برام دوستی مثل شما داشته باشم. :gol:
    ممنون.شما لطف داری.
    اینجا هم هوا حسابی زمستونی شده.راستی شما کجا زندگی میکنید؟
    درود علیِ عزیز؛ممنون لطف می کنی.

    شعرت هم بسیار لطیف و زیبا بود؛ دستت گل:gol:
    سلام دادشی بد نیستم سرمارو خوردم بدجورییییییییییییییی داداشی
    ناتانائيل، دوست مي داشتم لذتي به تو بدهم كه تاكنون هيچ كس به تو نداده است. اما در ضمن كه مالك اين لذتم نمي دانم چگونه آن را به تو بدهم. مي خواستم با چنان صميميتي تو را خطاب كنم كه هيچ كس ديگر تاكنون نكرده باشد. مي خواستم در اين ساعت شب، به جايي بيايم كه تو در آن، چه بسا كتاب ها را پي در پي مي گشايي و مي بندي، و در هر يك از آن كتاب ها چيزهايي را جست وجو مي كني كه تاكنون درنيافته اي. به جايي كه تو هنوز در آن منتظري....
    به جايي كه شوق تو از احساسي ناپايدار در شرف تبديل به اندوه است. جز به خاطر تو نمي نويسم و براي تو نيز جز به خاطر اين ساعات...
    مي خواستم خود را به تو نزديك تر كنم و تو مرا دوست بداري. اندوه، چيزي جز شور و حرارتي فرو افتاده نيست. ناتانائيل شوق را به تو خواهم آموخت.....
    اعمال ما به ما وابسته است. همچنان كه درخشندگي به فسفر. درست است كه اعمال ما ما را مي سوزانند ولي تابندگي ما از همين است.و اگر روح ما ارزش چيزي را داشته، دليل بر آن است كه سخت تر از ديگران سوخته است.

    مائده های زمینی_آندره ژید
    حالا درست همین امشب که این بغض توی گلوی من نشسته باید یکی کنارم بنشیند که عطرش هم بوی عطر توباشد، درست همین امشب که این بغض گیر کرده توی گلویم باید یادت بیافتم که چقدر جایت خالی ست لابه لای زندگیم.درست همین امشب باید یادم بیافتد که این دلم چقدر هوایت را کرده است.. باید صبوری کنم با دلم با همه ی این دلتنگی های گاه و بی گاه. با همه این بغض هایوقت و بی وقت.. بایدصبوری کنم..


    همیشه جای یکی کنارم خالیست
    ت گفته بودی مال من نخاهی شد
    اما
    من هنوز خیالم را ب امید ت دل خوش کرده ام
    با او حرف میزنم
    با لبخندش میخندم
    نگاهش میکنم
    یواشکی میبوسمش
    بی اجازه میبوسمش
    پیش همه در اغوشم میگیرمش
    اما او نیست
    این ها خیالات من است ک از بذر خاطرات با تو بودن سبز شده
    میترسم این پیچک وحشی یادت روحم را از پای در بیاورد
    مراقب رویای بی اجازه من باش
    دوستش دارم دوستت دارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا