دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من میگویم تو از تنگ بلوری باور کن
    تو ان هستی که نداره تمومی باور کن
    تو از رنگین کمونی باور کن
    تو خیلی مهربونی باور کن
    چون از این کلمه خوشم اومد، ای نام رو برای کاربری خودم گذاشتم. وگرنه با اسم اصلیم مشکلی ندارم که نخوام کسی بدونه خانم دکتر.
    انشاءالله بتونیم دوستای خوبی بر هم بمونیم .همچنین با آقا مصطفی گُل
    بزرگواری
    مشکلی نیست ...
    منم اگه احساس کنم یه نفر به دوستم یا کسی که بهم نزدیکه کوچکترین بی احترامی کنه ناراحت میشیم.
    ما کوچیک هر چی آدم با مرام و با محبت هم هستیم. شما منو ببخش ندونسته خودم رو قاطی ماجرا کردم دوست من.
    مثل زخمی به مرهم
    مثل جامی به تربت
    مثل تنهایی به همدم
    مثل لالی به صحبت
    حتما سو تفاهم شده ...چون من تنها چیزی که ندارم غرور و تکبره واسه همین همیشه از الفاظی مث خاک پاتم کوچیکتم ... استفاده میکنم ... ریا نشه ولی شما اگه چیزی از ما به دل گرفتی به بزرگی خودت ببخش هر چند من هنوز نمیدونم چی شده ...
    حالا اگه مسئله ای هست به خودم بگو
    گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست
    گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست
    رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
    بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
    شکست عهد من و هر چه بود گذشت
    به گریه گفتمش آری و چه زود گذشت
    بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
    بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
    دیرگاهیست که تنها شده ام
    قصه ی غربت صحرا شده ام
    وسعت درد فقط سهم من است
    باز هم قسمت غمها شده ام
    دگر ایینه زمن بی خبر است
    که اسیر شب یلدا شده ام
    من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
    کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
    (از من نی)
    همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن
    قطره قطره میچکم از چشم خود پاکم مکن
    اره رفیخم زرنگه... فهمید واست نقشه کشیدم:D
    من خواستم روباه بشم
    اون شیر شد:D
    مثل ان باند فرود ..ته ان شهر شلوغ
    دل من چشم ب ره است
    وقتی از راه رسید
    تن تو خسته و زار
    وقتی اخر ته این همه سال بی بهار
    دل من منتظرست
    خسته است و بی قرار ...
    اینو خودت نوشتی؟؟؟
    به سراغ من اگر میآیی
    نرم و آهسته بیا
    که مبادا ترک بردارد
    چینی نازک تنهایی من
    من که می دانم شبی عمرم به پایان میرسد
    نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
    من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
    مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد
    پس چرا عاشق نباشم؟؟؟
    زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
    زندگی اخر راهیست که از فاصله ها میماند
    زندگی غم بزرگی ست که از خاتمه ها میماند
    مث یک موج احساس ته قافیه ها میخواند
    این دلم ...!!!که چه گذشت در این زندگی به حالم خدا میداند
    گذشت .. اما افسوس بر خلاف ارزوهایم گذشت
    این باشد که یاد مرا به یاد تو بیارد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا