دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کاش میشد هیچکس تنها نبود
    کاش میشد دیدنت رویا نبود
    گفته بودی با تو مهمانم ولی
    رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
    سالیان سال تنها مانده ام
    شاید این رفتن سزای ما نبود
    من دعا کردم برای باز گشت
    دستهای تو ولی بالا نبود
    باز هم گفتی که فردا میرسی
    کاش روز دیدنت فردا نبود
    دلی برو تاریخ عضویتمو ببین من از تو قدیمی ترم هه پس تو به خاطر من عضو شدی
    این که 100%
    با خودم می گفتم:
    زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
    رود دنیا جاریست
    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
    دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
    هیچ!!!
    زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
    زندگی در همین اکنون است
    زندگی شوق رسیدن به همان
    فردایی است، که نخواهد آمد
    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
    ظرف امروز، پر از بودن توست
    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
    آخرین فرصت همراهی با، امید است
    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
    به جا می ماند

    زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
    زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
    زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
    زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
    زندگی فهم نفهمیدن هاست
    گرگ هم که باشی
    عاشق بره ای خواهی شد
    که تو را به علف خوردن وا می دارد
    و رسالت عشق این است
    شدنِ آنچه نیستی !
    اینجا پابان خط است...
    همه تلاش کردند جای خالیت را پر کنند؛حتی ..
    گمانم این است دیگر خودت هم نمی توانی جایت را پر کنی...
    شکاف عمیق شده است..
    حالا درست همین امشب که این بغض توی گلوی من نشسته باید یکی کنارم بنشیند که عطرش هم بوی عطر توباشد، درست همین امشب که این بغض گیر کرده توی گلویمباید یادت بیافتم که چقدر جایت خالی ست لابه لای زندگیم.درست همین امشب باید یادم بیافتد که این دلم چقدر هوایت را کرده است.. باید صبوری کنم با دلم با همه ی این دلتنگی های گاه و بی گاه. با همه این بغض های وقت و بی وقت.. بایدصبوری کنم..
    چه جلب !!!! هم زبون مارو میبینی چطور بهت انرژی داده... سلیمانیه یادش بخیر از کنارش رد شدم ...
    خدا کنه بازم بیاد این عبدالقادر
    ولی چه خوب فارسی حرف زده ها ...:D
    جدی جدی داری معروف میشی
    کدوم صنایعی زیادن ... این اواخر یه کامپیوتری بود :D
    قبلیه صنایعی بود ارهههههه:D
    :mad:18 سالمه ... نه خیر
    به خاطر اینه که هر روز یه خانوم میاد به خونوادم میگه مصطفی زن نمیخواد ... خونوادمم ساده .. دلشون میسوزه میگن بذار تا بهش بگیم ..
    دلی برو تاریخ عضویتمو ببین من از تو قدیمی ترم هه پس تو به خاطر من عضو شدی:w02:
    سلام صنایعی بی طمع نیست:D
    اره هم تاپیک میزدم هم جشن میگرفتم :D
    بابا هه خوبه ... کی میتونه جلو بقیه خونواده رو بگیره :D
    برو بینیم باو تو اصن به خاطر مامیای باشگا هه
    اخی دلم براش تنگ شده
    هفته ی قبلی خواستم برم اهواز ... دیدم بابام داره صدام میزنه میگه هووووووووووووووی بیا نمیخوای با بابات غذا بخوری.؟؟؟ منم رفتم ...
    نشستم جلوشو .. خلاصه بابامو سیاستش...
    داش بحثو میبرد طرف زن که منم گفتم وای دیرم شده من برم :D
    دیروز برگشتم از اهواز میبینم میگه بیا پسرم بیا تو بغلم ... منم رفتم بغلش کردم ... میگه اخی چقد تو دلم مونده تو رو دوماد کنم !!!:D
    م میرم درس بخونم مث برقیا نیستم ک تا صب تو پروف صنایعیا باشم :دی
    امیدوارم بخابین پا نشین براتون تاپیک فاتحه بزنم
    درباره داش من درست صوبت ککن مگرنه یرتت میکنم از لیستم بیرونا:w02:
    کیو میگی دوسسوز؟:دی
    ا داری حرص میخوری ؟؟؟ چراااا؟؟؟ بیا میگم ای صنایعیا قات میزنن میگی نه !:D
    غذا رو با حرص اشتب گرفته داره میخوره :D
    ذکر چی؟؟ ذکر کی؟؟؟
    اخه یه صنایعی چی داره که من ازش طرفداری کنم :D
    وای تو دیگه اخرشی ... جمع ولت و وات :eek:
    صفر گرفتی بنده خدا سیستم صفر نمیزنه
    واست بیست و پنج صدم رد شده
    تو ذکر خیر هم داری دلی؟؟؟ نه باو جز بدو بیرا چیزی نیس :دی
    به داشم چیزی نمیگی
    اینی که میگی مخصوص پیامهاییه که از خارج واسه داشم ارسال میشه ...
    فقط خودشو منشی شرکت میتونن بخونن
    دلت اب:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا