خواهش میشود مهندس
-
مرسی احسان جان
من نباید ورودی طراحی کنم....نقاشی دیواری دارم ینی تزئینات و پوسته ی بنای طراحی شده رو باید تغییر بدم....اونم فقط در حد خود پوسته اش
ولی توجه به عملکرد وبافت اطراف نکته ی مشترک ذهنیه من وشما بود
فضای پر دقدقه ی شهرداری ورودیه دعوت کننده و بسیار پذیرا رو میطلبه....که به نظرم با توجه به حیاط پر از درخت و سبز، یک ورودی با رنگ های گرم و فرم منحنی چیزیه که شاید ورودی رو شاخص میکنه
میلت رو ندارم وگرنه برات عکسش رو میفرستادم تا نظر بدی
اگه سوژه دوست داری یه سری بزن ضرر نمیکنی
سلام
خوبید؟
ببخشید شما میدونید چرا بادگیر دولت آباد هشت ضلعیه؟
شبت شیک احسانی
خوابم میاد برم .....
مرسی ...ببخش شدم دردسرت
هر وقت تونستی بنویس
2تا جمله ام بگی واسه ما خیلیه....
یکم سعی کن خواهشا
احسانی یادت نره
ژوژمان قـــرمز / Soheyl Ghiami
من باید برم،با عرض شرمندگی
خداد پشت و پناهتون
قیصرِ امین پور،مگه قیصر دیگه ای هم داریم؟
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون ِ خویش
ادمو جادو میکنه...!آخی
خیلی خوب بود
کی سروده؟اونایی که من گفتم مالِ مرحوم قیصره
برم برا خوووووووووووووووووووابی بس عمیییییییق
شبت پر سوسک:دیییی
حتما بگو کی میای صب زود پیجمو چک میکنم....بای بایگفت:احوالت چطور است؟
گفتمش:عالی است
مثل حال گل!
حال گل در چنگ چنگیز مغول!اینجا همه هر لحظه می پرسند:
-((حالت چطور است؟))
اما کسی یک بار
از من نپرسید:
-((بالت...
حتما بهش فک کن
کی آنی؟شبا فقط؟خوب خوشحالم که این افتخارو دارم
احسان خواجه امیری میگه "من از حالم به این مردم دروغای بدی میگم" حالا حکایتِ ماست...
البته من حالت دعوت کنندگی رو میدونم...ولی به طور خاص التزامات ورودی شهرداری چیه؟فک کنم خیلی رفتم بالای منبر
ببخشید@--}--چقدر عجیب که اسم من رو یادتونه!
خوبیم،یا سعی میکنیم باشیم
می دونید اصولن من خیلی حالِ اونایی رو که زیاد صمیمی نیستیم رو نمیپیرسم،چون باید تظاهر به خوب بودن بکنن و همینه که فلسفه احوالپرسی رو میبره زیرِ سوال و ما رو از تلاقی نگاه هامون گریزون میکنه!
به خاطرِ همین از خدا میخوام واقعا خوب باشید چون اونقدر نزدیک نیستم که اگه خوب نیستید بگید "نیستم"
سلام دوستو
احسانی من این ترم نقاشی دیواری دارم
باید سر در وردیه شهرداری رو کار کنم-یه کار اجراییه...وباید اجراش کنم
میخوام ازت بپرسیم:به نظرت ورودیه شهرداری باید چه چیزی رو بیان کنه؟
تو وقتیوارد شهرداری میشی چه چیزی میخوای اونجا ببینی؟خوبید آقا احسان؟
درکودکی:پاکن هایی ز پاکی داشتیم،یک تراش سرخ لاکی داشتیم،کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،دوشمان از حلقه هایش درد داشت،گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود،تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم،با وجود سوز و سرمای شدید،ریزعلی پیراهنش را میدرید،کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم.........!
شبت بخیر احسان.
هر دوشون زیبان و بی زمان
امضای قدیمی....
تو رو دست «خودش» دادم که از حالم خبر داره ...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
