M
پسندها
1,140

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیز تولدت مبارک به امید بهترینها برای شما در کنار خانوادتان.....

    [URL=http://upcity.ir/][IMG][/URL
    عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک.
    خواهش میکنم مریمی..کاری که نکردم

    من بیشتر از تو خوشحالم...راستی تولدت هم شب عیده..اینجاش خیلی خوبه
    قربونت.خوشحالم که خوشحالت کردم.:redface:

    پ چرا بغض کردی؟آها این اشک شوقه؟:D
    بدو بدو بیا حراجش کردم.تولده تولد..آتیش زدم به مالم به خاطر آبجی گلم(Maryam.67)
    مرسی من هم خوبم

    این هم کادوهای خوشمزه داداشی واسه آجیش
    سخته همه تولدتو تبریک بگن جز اونیکه حس کنی بخاطرش بدنیا اومدی تولدت مبارک
    سلام آجی مریم
    خوبی؟!!

    تولدت مبارکککککک

    انشاالله صد سال عمر با عزت کنی

    شاد شاد باشی

    تو که دست به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ماست دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی
    دل مارو بنویس
    بنویس هر چه که مارو به سر اومد بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو میکشیم نمیشماریم
    بنویس از ما که در حال فراریم تویه این پائیز بد فکر بهاریم
    سلام.مریم هنوز درست نشده؟

    بهش گفتم ولی میگه دست من نیست..میگه اینترنت ایران هستش دیگه..ملی هم که داره میشه رو سرور ها دارن کار میکنن.گاهی اوقات این مشکلات رو داره.

    من خودم که وی پی ان دارم هم این چند وقته نمیتونم با چند سیستم آنلاین بشم.مشکل فقط مال تو نیست
    ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﺎﺯﺕ ...

     ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ...

    ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﻟﯿﻠﯽ ﺟﺎﻥ...

    ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ

    ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
    ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ

    ﺗﻮ ﻋﻄﺮﯼ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻧﻮﺭ

    ﺗﻮ ﻧﻮﺭ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻋﻄﺮ ﮔﺮﯾﺰ ﺭﻧﮓ ﺧﯿﺎﻝ 

     ﺩﺭﻭﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﺍﺑﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ

    ﺻﺪﺍﯼ ﺳﻮﺕ ﺗﺮﻥ 

     ﺻﻮﺕ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ 

     ﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ 

     ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﯾﺪﻡ 

     ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯽ

    ﻣﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﯾﺪﯼ

     ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪﻡ 

     ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ

    ﺣﺼﺎﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎﯼ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﻮﺩ

    ﻏﺮﻭﺏ ﻏﻤﺰﺩﮔﯽ 

     ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ

    ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ 

     ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﺭﯾﺤﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ 

     ﻭ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ 

     ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﻠﻬﺎ ﺭﺍ

    ﺳﺮﺷﮏ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﻧﺎﻟﻪ ﺗﻤﻨﺎ ﺭﺍ 

     ﻧﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﻭ ﻧﻪ ﺷﻨﯿﺪﯼ

    ﺗﺮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ 

     ﺗﺮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ؟

    ﻭ ﻣﻦ ﺣﺼﺎﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎﯼ ﺁﻫﻦ ﺭﺍ

    ﻏﺮﻭﺏ ﻏﻤﺰﺩﻩ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ 

     ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ 
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا