M A S III
پسندها
4,033

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره جونه عمت....مشروط شدي...اونم ناجور:biggrin:

    بله بله....ما كم خواب ميبينيم...اما واقعيت ميبينيم
    تازه يه بارم خواب ديدم...ابجي معصومه دو تا از دندوناي جلوش افتاده:surprised:
    هي روتو برم بچه....:دي
    ديوونه بلكه من با اينجوري گفتن دارم امتحانت ميكنم:biggrin:

    هيچي ديگه...ديشب تو خواب ديدم...بعد به اين نتيجه رسيدم:)
    *** نقد و تحلیل آثار معماری ***

    سلام خوشحال میشم اگه شرکت کنین !!!
    خدا را شكر....سلامت باشه واقعا.....

    داداش هم كه چه داداشي...خل و چل....نه؟؟:D
    با اجازتون من برم دیگه...
    خیلی خیلی خعلیییییی از آشناییتون خوشحال شدم :gol:
    بازم بم سر بزنیا...
    فعلنی
    باریکلا خرخون...دی
    این تابستون از طرف دانشگاه مارو بردن شریف... خیلی خوب بود... کیف کردیم...
    خداییش آب و هوای تهران خعلی خوبه... نمیدونم چرا همتون مینالید ازش...
    20 میرم تو 21...
    آره اکثرا بم گفتن که بذار... ولی خوب بعضیا میترسن ازم...:biggrin:
    آخه نظرات خعلی متفاوتن نسبت به آواتارم...
    بعضیا خیلی خوششون میاد یعضیا متنفرن ازش...
    خلاصه درگیری همیشه هس... منم نمیدونم بذارمش یا عوضشکنم...:confused:
    بعله درست میفرمایید...
    هر چند وقت یکبار کلی حاشیه درست میکنه این آواتارم...
    خبرنگارميپرسه : گوسفندات چي ميخورن؟
    چوپان ميگه سفيدا يا سياها؟
    خ ميگه: سياها ...
    چ ميگه: علف
    خ ميگه:و سفيدا ؟

    چ ميگه: اونا هم علف
    خ ميپرسه : شب اونا رو كجا نگه ميداري؟
    چ ميگه:سفيدا يا سياها ؟
    خ ميگه:سفيدا ...
    چ ميگه: تو يه خونه ي بزرگ
    خ ميگه: و سياها ؟
    چ ميگه : اونا رو هم توهمون خونه ي بزرگ
    خ ميپرسه:وقتي بخواي تميزشون كني چطوري اينكاروميكني؟
    چ ميگه: سفيدا يا سياها ؟
    خ ميگه: سياها ...
    چ ميگه : باآب اونا رو ميشورم
    خ ميگه:و سفيدا؟
    چ ميگه: اونارو هم با آب ميشورم
    خبرنگاره عصبانی ميشه به چوپانه ميگه :توچرا اينقد نژادپرستي ميكني هي ميگي سفيد ياسياه ؟؟؟
    چوپانه ميگه:آخه سفيدا مال منن
    خبرنگارميگه :و سياها ؟
    چوپانه ميگه :اوناهم مال منن..
    خدا رو شکر تونستم یه کوچولو دوستمو بخندونم :smile:
    خب دیگه من برم کلاسم شروع میشه تا چن دقیقه دیگه
    خیلی خوشال شدم بودی و خیلی واقعا خوش گذشت دوس جون مهربونم
    همیشه بخندی و دلت شاد شاد شاد باااوشه
    میبینمت زودی
    مواظب خودت باوشی
    فعلنی بابای;)
    دو درویش که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از جایی به جای دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. یکی از آنها بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
    دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام درویش دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:
    «دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد:
    « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»



    اينگونه نگاه كنيد ...

    مرد را به عقلش نه به ثروتش

    زن را به وفايش نه به جمالش

    دوست را به محبتش نه به كلامش

    عاشق را به صبرش نه به ادعايش

    مال را به بركتش نه به مقدارش

    خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

    اتومبيل را به كارائيش نه به مدلش

    غذا را به كيفيتش نه به كميتش

    درس را به استادش نه به سختيش

    دانشمند را به علمش نه به مدركش

    مدير را به عملكردش نه به جايگاهش

    نويسنده را به باورهايش نه به تعداد كتابهايش

    شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

    دل را به پاكيش نه به صاحبش

    جسم را به سلامتش نه به لاغريش


    سخنان را به عمق معنايش نه به گوينده اش
    واااای فوق العاده که میگن ینی این...موهای بدنم سیخ شد:(
    وااای چه قشنگن اینا...من عکسی در حد اینا ندارم شرمنده میشم :redface:
    اووووووووووه چه خوشمله میسی میسی حساااااااااابی:redface:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا