وقتی می بینم تعداد پیامای پروفم سر به فلک کشیده ، موفهمم ممری از این دیار گذر نوموده است :دیییی
دمت گررررم ، خعلی باحال بودن یک به یکشون .. نخ سوزن انگشتر دسمال گردنیه
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد
فریاد میزند
احساس میکنم که مرا
از عمق جادههای مهآلود
یک آشنای دور صدا میزند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است...
نگو نسل سوخته!
داخ دلم تازه میشه!
هـــی ما چیکار میکردیم و اینا چیکار!
ته بازی ما وسطی بازی بود! ماشالله یکی یدونه آی پد دارن و ورژن های متفاوت انگری بردز بازی میکنن[IMG]