سلام
می خوام دادبزنم خیلی ممنون بابت شعرها مخصوصا این یکی
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا میرسند
بعضی هم به دريا نمیرسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد!
من هم اکثر اوقات از اینکه کاری انجام بدم ویوقت اشتباهی پیش بیاد هراس دارم
واسه همپین درجا می زنم
باز هم ممنون این شعر برام تلنگر بود
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه ی چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه ی برف
تشنه ی زمزمه ام.
مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه ی زمزمه ام؟
بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم.
خواهم آمد سر هر ديواري ، ميخكي خواهم كاشت.
پاي هر پنجره اي ، شعري خواهم خواند.
هر كلاغي را ، كاجي خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك !
آشتي خواهم داد .
آشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
ريگ زار عفيف
گوش مي كرد،
حرف هاي اساطيري آب را مي شنيد.
آب مثل نگاهي به ابعاد ادراك.
لكلك
مثل يك اتفاق سفيد
بر لب بركه بود.
حجم مرغوب خود را
در تماشاي تجريد مي شست.
چشم
وارد فرصت آب مي شد.
طعم پاك اشارات
روي ذوق نمك زار از ياد مي رفت.
باغ سبز تقرب
تا كجاي كوير
صورت ناب يك خواب شيرين؟
اي شبيه
مكث زيبا
در حريم علف هاي قربت !
در چه سمت تماشا
هيچ خوشرنگ
سايه خواهد زد؟
كي انسان
مثل آواز ايثار
در كلام فضا كشف خواهد شد؟
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد؛
به عروسی ِ عروسک های ِ کودک خواهر خویش
که در آن مجلس جشن
صحبتی نیست ز دارایی ِ داماد و عروس
صحبت از ساده گی و کودکی است
چهره ای نیست عبوس
کودک ِ خواهر من
در شب جشن عروسی ِ عروسک هایش می رقصد
کودک ِ خواهر من
امپراتوری ِ پر وسعت خود را هر روز
شوکتی می بخشد
کاش می دانسـتــــی
با صبــوری ، شب ِ غــم خواهد رفت
صبح ، خواهـــــد ـ آمـــد .
قاب ِ آن پنجـــره ی کوچک را
می بيني؟
معنی اش نور و هـــوايی تازه ست .
از غـبـاری که از آن جادّه ی دور، بجاست ؛
می توان اندیـشـیـــد ؛
هست راهـــی که از آن
می شــود بـار ِ سفـر بـَست و گُريخت:
زين هـیــاهوی ِ پــُرآشوب ِ پـلـیــــد .