ا
پسندها
162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عریف پلیمر
    از سال 1340 که شرکت ملی صنایع پتروشیمی مامور نصب ماشین¬آلات خریداری شده جهت تولید پی وی سی در شهر صنعتی کرج شد تاکنون، صنعت پتروشیمی در ایران تحولات و دگرگونی¬های فراوانی داشته است. واژه پلیمر از کلمات یونانی POLY به معنی بسیار و MEROS به معنی قسمت گرفته شده است. پلیمر به موادی گفته می¬شود که از مولکول¬های بسیار بزرگ (ماکرومولکول) درست شده¬اند. این مولکول¬های بزرگ خود را تکرار واتصال واحدهای کوچکتر (منومر) تشکیل یافته¬اند. قسمت عمده خوراک محصولات پلیمری از مواد پایه پتروشیمی مانند اتیلن, پروپیلن, بنزن و زایلین تامین می¬گردد. بنا به نوع و تعداد منومرها و همچنین چگونگی تکرار و طرز قرار گرفتن آنها در ابعاد مختلف در هر پلیمر ، مواد پلیمری باخواص گوناگون تولید می¬شود.
    سلام چطوری؟؟
    نهههه
    این حرفا چیه..
    این مدت یکم سرم شلوغه
    زیاد نمیتونم بیام...
    ای نازنینم
    گاه مي گويم كاش نام تو

    هم نام يكي بود ز آشنايانم

    تا آن گاه كه از من پرسند . . .

    آخر اين كيست ؟

    اين نام غريب



    كه تو گاه و ناگاه بر زبان مي آري ؟

    من توانم گويم . . .

    پسر هميسايه . . .

    دايي دوستم . . .



    يا . . .

    . . .

    واي چه مي گويم من !!!

    گر چنين بود نداشتم پاسخ . . .

    وقت پرسيدن اين كه :

    آخر اين كيست كه تو ،

    اينچنين با احساس نام او را بر زبان مي آري ؟

    بگو اي نازنينم چه بگويم؟؟؟
    ..
    من صبورم اما ..........



    به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم



    یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم ! ..........

    من صبورم اما ...........



    چه قدر با همه عاشقیم محزونم !



    و به یاد همه خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم ........

    من صبورم اما ............



    بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم



    بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم

    دور کند ........... می ترسم!



    من صبورم اما .............



    آه ........... این بغض گران صبر نمی داند چیست ..... ؟


    ......................................................................................................................
    چند قورباغه از جنگلي عبور مي كردند كه ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند . بقيه ي قورباغه ها در كنار گودال جمع شدند و وقتي ديدند كه گودال چه قدر عميق است به دو قورباغه ي ديگر گفتند كه ديگر چاره اي نيست . شما به زودي خواهيد مرد . دو قورباغه اين حرفها را ناديده گرفتند و با تمام توانشان كوشيدند كه از گودال بيرون بپرند . اما قورباغه هاي ديگر دائما به آنها مي گفتند كه دست از تلاش برداريد ، چون نمي توانيد از گودال خارج شويد ، به زودي خواهيد مرد بالاخره يكي از دو قورباغه تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت او بي درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد اما قورباغه ي ديگر با حداكثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي كرد . بقيه ي قورباغه ها فرياد مي زدند كه دست از تلاش بردار ، اما او با توان بيشتري تلاش كرد و بالاخره از گودال خارج شد وقتي از گودال بيرون آمد ، بقيه ي قورباغه ها از او پرسيدند : مگر تو حرفهاي ما را نشنيدي ؟ معلوم شد كه قورباغه ناشنواست ، در واقع او در تمام مدت فكر مي كرده كه ديگران او را تشويق مي كنند
    کدوم پ همون ک راستی دروغ گفتن.....؟

    امروز دکتر معالجت را دیدم
    گف توده ای حرف نا گفته روی دلت سنگینی میکند
    در دلت توده ای دردناک است
    منظورت پیام نوره ؟
    فک کنم شرو شده
    وگرنه میمونه برا حذف و اضافه دقیق نمیدونم
    من همیشه انم:smile:
    سلام احسان جان من دلخوریمو اینجا خالی کردم:D
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/403170-%D8%B7%D8%B9%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-*-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%DA%A9-*?p=5525725#post5525725

    می ایند و میروند تنها تو میمانی و خاطرات
    ارزوهایی ک برایشان زحمت کشیده ای در برابرت پر میکشند تو میمانی و بغض
    .....
    این بغض کاش جایی برای باریدن داشت
    کاش
    گر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
    و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
    اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی
    اگر بدکردم و هرگز به روی خود نیاوردی
    اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
    اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
    حلالم کن
    وبعد امشب
    دعایم کن ...
    که امشب خیلی دلگیرم از این دنیا
    دلم به اندازه ‌ی تمام سیب‌های كال چیده‌ ی باغ كودكیم گرفته است...

    تو بگو ....

    چگونه می توان به آن دوران باز گشت
    عجیب است که ما انسان ها از هر جهت تا به این حد هوشمند هستیم. فضا و ساختمان اتم را کشف می کنیم اما....
    خدای خود را فراموش کرده ایم
    غلط کرده باران
    حالا که مرا به تو بد عادت کرده
    بی تو می بارد
    روز و شب
    بی خستگی! من اینجا ! تو آنجا ! و نگفتم چرا غمگینم ! غلط کرده باران !
    چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
    موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

    پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
    ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند
    من به هنگام شکوفایی گلها در دشت باز بر می‌گردم
    و صدا می‌زنم
    «آی
    باز کن پنجره را - در بگشا-
    که بهاران آمد
    زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

    برای صدای شما دعا به درگاه خداوند برای چشمان شما ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا