یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه
بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را...
نه من از روبه رو رفتم تو صورتش اول چشاشو درووردم بعد دماغشو کندم همینطور که خون فواره میزد دهنشم گشاد کردم برسه تا بناگوشش..
بعدم رفتم خرت خرت گردنشو بریدم
---------------------------------------------------------
پی نوشت=خرت خرت صدای چاقومه که بر تاثر اصطحکاک کند گشته است!
ای بی غیرت!!
تف تو روش خوب شد کشتمش!!
مهدی من باز اعصابم خراب شده الان کار دستت میدم برم دوتا آرامبخش بزنم ..اگه بمونم معلوم نی چی میشه خون جلو چشمو گرفته!!
فلا بابای
تو چه میدونی کار من به خودکشی هم رسیده!!
این مدت هم که نبودم تو بیمارستان روانی ذنجیر بسته بودن به دستو پام!
آخه هر پسری از جفتم ردمیشد با تیزی تیکه تیکه اش می کردم !
یه چند تایی هم رفتن اون دنیا
ولی تو نگران نباش الان حالم خوب شده!