mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امروز ؛

    انگار کسي آمد…

    و هواي دلتنگي ات را

    هي در آسمان اتاقم پاشيد

    و تو نبودي

    !


    هـر شـب ...؛

    بـا آواز ے نـُـو بـﮧ خـانـﮧ مے آیـد ...

    و شـعـر ے تــآزه در سـبـد مے گـذارد ...

    ڪلـمـاتـش را ؛

    مے آمـیـزҐ بـﮧ عـطـر بـوسـﮧ و ریـحـآטּ ...

    و در آغـوش صـدایـش آرا Ґ مے گـیـرҐ ...

    شـبـیـﮧ پـــروانـﮧ اے ..

    در پـنـآه ِ گــلــبــرگــے !

    پـَــرواز نـکـن !

    پـَــرنـده هـا زیـبـایــے اﭞ را کـﮧ بـبـیـنـنـد ...

    پــرواز را از یـــاد مے بـرنـد ...

    پروانـﮧِ من ...!

    ظـہـر عـآشـورا مے شـود . . .

    دلَ‌م ...!

    نـگـآهَ‌ﭞ را ڪﮧ تـڪـرار مے ڪنے . . .!

    جهان جدیدم را دوست دارم ...

    من...زمین...تو..!

    کجای قانون طبیعت ..

    سخنی از " مرکزیت" نداشتن چشمانت به میان آمده ...!

    من و زمین ..

    هر دو گرد تو می گردیم ..

    منظومه شمسی بهانه است....!

    زیبـآ تــریـטּ حسَ בنیاس ..

    پناه برבטּ بـــ ﮧ آغوش گــرمـِ تــو ...!

    مآنـدَטּ ..

    بـﮧ پــآےِ کَسے کـﮧ دوستَش دآر ے ..

    زیباتَریـטּ اِسارَتـــ اَستــ ..

    درود بر پسری که وقتی‌ نگاهش به غریبه دلربا افتاد،

    سرشو انداخت پایین و گفت:

    مرا عهدیست با.....جانان....

    عازم يک سفــــــــــــــرم

    سفري دور به جايي نزديـــــــــــــک

    سفري از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم

    مدتي است نگاهم به تماشاي خداســـــــــــــــــــــت

    و اميـــــــــــــــــدم به خداوندي اوســــــــــــــــــــــــــــت…
    سلام آقا مانی عیدتون مبارک باشه روز شادی داشته باشید
    عیدتون مبارک مانی خان..........
    واستون بهترینارو ارزو میکنم :gol:
    میدونم واسه من دیگه توی قلب تو جا نیست...

    میدونم دیگه هیچی شبیه گذشته ها نیست...

    آخرش یه روز قلب تو دیگه حتی اسممو از یاد میبره..

    پنجره ها رو وا میکنی تو ، خاطره هامو باد میبره..
    نشستم رو به روی تو نگاهم سخت دلداده ست

    آخه کی باورش می شه عبادت اِنقدر ساده ست

    نشستم رو به روی تو که جمع درد و تسکینی

    منو با اینکه بالایی از اون بالا نمی بینی

    تموم عمر با من باش من اِنقدر از خودم خستم

    که پای هر عذابی که بدونم با توئه هستم

    تو رو راحت پرستیدم فقط با یک نظر دیدن

    نمی دونی چقدر سخته تو رو راحت پرستیدن

    به دریا دل زدم شاید بتونم در تو دریا شَم

    همه دنیا رو بخشیدم که قدِ بخششت باشم
    این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم

    احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.

    این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.

    بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم.

    مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.

    همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .

    همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.

    احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.

    کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ،

    کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.

    همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،

    آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.



    به کجا باید رفت
    بعد از ان خاطره ها
    بعد از ان خاطره هایی که همه هستی من از ان هاست
    به کجا ابید رفت
    من که هر جا قدمی بگذارم
    من که هر جا نظری می بندم
    همه جا خنده ی توست
    همه جا چهره توست
    همه جا خاطره دارم با توبه کجا باید رفت
    بعد از ان خاطره ها
    بعد از ان خاطره هایی که همه هستی من از ان هاست
    به کجا ابید رفت
    من که هر جا قدمی بگذارم
    من که هر جا نظری می بندم
    همه جا خنده ی توست
    همه جا چهره توست
    همه جا خاطره دارم با تو
    تو آن زلال حضوری ، پر از طراوت عشق

    شبیه جاری لبخند ، تا نهایت عشق

    تو آن صداقت سبزی ، صمیمی وساده

    تو ناگهان غزل ، ناگهان برکت عشق

    تمام آینه ها را مُجاب خواهد کرد

    عروس چشم تو، اسطوره ی حقیقت عشق!

    چنین که چهچهه می ریزد از درخت سحر

    خوشا کنار تو بودن ، خوشا غنیمت عشق

    غزال چشم تو شاید، چمیده درچشمم

    که آب می خورد از چشم من، نجابت عشق

    قسم به سرخ شقایق ، عصاره ی فریاد،

    سیاه مست جنونم ، در این نهایت عشق..
    لحظه هایی هست که دلم برایت تنگ میشود


    من اسم ان لحظه ها را همیشه گذاشته ام ....
    چه خوش خیال است؟؟

    فاصله هارا میگویم....

    به خیالش تورااز من دورکرده...

    نمیداند تو جایت امن است

    اینجا...میان دلم
    حتے قرص هم جـوآب نمےدهد ..

    حالا من مےمانـَم و قاب عکس ـَت !

    من چشم ـهایت را از کـُدئین بےش تر قـبـول دارَم..!

    خ ـدآیـآ ... !!!

    اینـ روزآ کهـ تمـــوم شد ..

    میآم میـــزنمـ رو شونتـو می گــم ..

    جنبـه رو حآل کـرد ـی؟!

    خواستے دیگـــه نبآشے ...

    آفرین ...

    چــ ـــه با ارآده !!!

    لعنَت به دبستانـــے که تو از درســ ـــهاش ..

    فقط تصمیــم کبــرے رو آموختـــے ....

    نوشتن را دوست دارم،

    وقتی می نویسم یادم می آید....آه...که چه لحظه هایی در کنار یاد نگاهت خودم را پیدا کرده ام و به تو پیوستم!
    دُنیایِ عجیبـ ـیــ ـست ..

    اینجـآ حتـ ـی لبـــ ــخند رآ همـ باید ... زَد !!!

    چــه ב ُنـیــآے ہـُـزرگے شُــב ه ..

    ٺـآ چـِشمــ کــآر مے کُـنِــه ..

    جــآے ٺو פֿــآلـیـســـــــتــ.....

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا