mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کــاش مَن دیگــَری بودمــــ...

    مــی نشستمــ روبِـروی خـودَمـــ ..!

    ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَمـــ ..

    تــا ببینَمـــ حـَرفـــ حسابَمــــ " چیستــــ؟؟؟! "

    خستــــــــــه ام!

    نه اینـــــکه کوهـــــ کنـــــده باشـــــم ..

    نـــــــــه ...!

    دلـــــ کنــــــــده ام!

    شــیــریـنـمــ امـــآ ..

    اینــبــار..

    بـایــد فـرهــاد وار ..

    بـه جـای کــوه دلــ بکنـم...

    مـטּ گمـ شـُـده اَمـ ..؛

    .اَز یـــآبنده تقـــآضــــآ مے شـود ...

    ـهمچنـــــــــآטּ..بـﮧ بے تفـــــــآوتے خـود اِدـآمـﮧ دـهد ...

    .اِنگـــآر نـﮧ اِنگـــآر ...!

    وقتی از دســــــــتت دادم ..

    حالــــــــم ...

    شبیه حـــال دختر بچه ایـ بود کهـ ..

    بادبادکش را جلو چشم خــــودش بـــاد میــبرد ..!

    در میان کوچه یک گنجشک تنها مانده است

    زیر باران گوشه ای از خستگی وا مانده است

    دورم از تو


    بي قرار گرماي دلت ...

    مي لرزم اينجا......

    احساس مي شوي ...چون سايه ي خميده بر ديوار

    مي رقصي بر بي تابي من

    و چه نزديک است خاطراتت

    چسپيده به ذهنم

    نقش بي همتاي رخسار تو ...

    دلتنگي ام را مي پوشانم

    با بستري از کلمات

    اما باز

    کسي در دلم

    تو را صدا مي زند
    باید منو ببخشی

    نگاه سرد چشمامو ببخشی

    می دونم گاهی حرفام خیلی تلخه

    بگو می تونی حرفامو ببخشی

    باید گاهی توچشمام خیره شی تا

    ببینی تا چه حد غمگین وخسته ام

    نمی دونم دخیل دلخوشیمو

    به چشمای کدوم آیینه بستم

    یه دنیا خاطره تو کوله بارم

    منو از زندگی مأیوس کرده

    شبای بی چراغ زندگیمو

    پر از تنهایی و کابوس کرده

    تو نور روشن روزای بعدی

    همون روزایی که آیینه وارن

    همون روزای خوشرنگ دل انگیز

    که تو آغوششون پروانه دارن

    تو می تونی منو آشتی بدی با

    شبای روشن ستاره بازی

    تو می تونی کنار من بمونی

    تو می تونی منو از نو بسازی

    تو می تونی با یه لبخند شیرین

    بدیهای منو آسون ببخشی
    رمضان ميرود و مي برد از كف دل ما
    آنكه يك ماه صفا يافت از او محفل ما
    رمضان عقده گشا بود گنه كاران را
    واي اگر او رود و حل نشود مشكل ما
    حال اي ماه خدا ميروي آهسته برو
    كه نداني چه كند رفتن تو با دل ما
    با آرزوي قبول تمام طاعات
    پيشاپيش عيدتان مبارك:gol:
    در شبانه های من پر از صدای توست

    اگرچه دست من دور ز دست تو

    زنگ صدای تو در گوش جاده های دل

    صدا می زند مرا مدام

    و لبخند می زند دلم از این صدا

    همیشه صدا بزن مرا

    همیشه بخوان مرا به نام

    صدای تو

    می پاشد بر دلم

    رنگ زندگی
    اينجا دفتر خاطرات منست

    خاطراتي كه سالها در سينه ام حبس كرده بودم

    خاطرات هر لحظه و هر ثانيه ام...........

    و چه سخت بود كه نقابي از تنهايي بر آن كشيدم و.....
    به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم

    یا اگر شادی زیبای تو را

    به غم غربت چشمان خودم می بندم...........!

    چه قدر با همه عاشقیم محزونم !

    وبه یاد همه خاطره های گل سرخ

    مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم.!

    بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم

    بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب

    و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند

    ...........می ترسم!
    انسان...

    روش رفتن به کره ی مریخ را یافته...

    ولی هنوز از کوچه پس کوچه های دلش بی خبر است !

    به خاطر داشته باش :

    عشقو باید باورکرد ؛

    بوسه رو باید حس کرد !

    اما .... دوست داشتنو باید ثابت کرد

    ای ازعشق پاک من همیشه مست
    من تو را آسان نیاوردم به دست


    بارها این کودک احساس من
    زیر باران های اشک من نشست

    من تو را آسان نیاوردم به دست


    در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
    راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

    با غروری هم قد و بالای بام آسمان
    بارها برخود شکستن کار آسانی نبود

    بارها این دل به جرم عاشقی
    زیر سنگینی بار غم شکست

    من تو را آسان نیاوردم به دست

    در به دست آوردنت ، بردباری ها شده
    بی قراری ها شده ،شب زنده داری ها شده

    در بدست آوردنت پایداری ها شده
    با ظلم و جور روزگار،سازگاری ها شده

    ای از عشق پاک من همیشه مست
    من تورا آسان نیاوردم به دست
    من زندگي را در عشق ، عشق را درقلب .قلب را درچشم .

    چشم را به خاطر ديدن تو دوست دارم ،

    من عشق را در سكوت ، سكوت را درقلب .

    قلب را به خاطر اين كه خانه توست دوست دارم ،

    من اندوه را در اشك ، اشك را در تنهايي ،

    تنهايي را به خاطر تپيدن قلبم ،

    قلبم را براي تو و تو را همچون قلبم دوست دارم
    يك روز بلند آفتابي


    در آبي بي كران دريا


    امواج ترا به من رساندند


    امواج ترانه بار تنها



    چشمان تو رنگ آب بودند


    آندم كه ترا در آب ديدم


    در غربت آن جهان بي شكل


    گوئي كه ترا به خواب ديدم



    از تو تا من سكوت و حيرت


    از من تا تو نگاه و ترديد


    ما را مي خواند مرغي از دور


    مي خواند بباغ سبز خورشيد



    يك لحظه تمام آسمان را


    در هاله ئي از بلور ديدم


    خود را و ترا و زندگي را


    در دايره هاي نور ديدم


    می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت


    با صداقت می نویسم


    و با یکدلی می نویسم که با تو


    تا اخرین لحظه خواهم ماند


    با چشمان خیس می نویسم


    که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم


    می نویسم از ان حرفهای شیرینت


    و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم


    و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم


    ان چه که می نویسم حرف دل است و بس


    حرف دل عاشق و بی قرار من


    می نویسم و فریاد می زنم


    دوستت دارم
    بيا با هم بخوانيم

    شكوه لحظه‌ها را

    بيا با هم ببينيم

    سكوت ياسها را

    بيا باهم بخنديم

    وفاي بي‌وفا را

    بيا با هم بگرييم

    شكست لاله‌ها را

    بيا با هم بلرزيم

    شروع بادها را

    بيا با هم بسازيم

    تمام سازها را

    بيا با هم بغريم

    تمام دردها را

    بيا با هم هميشه

    به هم عاشق بمانيم

    بيا به حرمت عشق

    من و تو ، ما بمانيم

    چرا كه بي‌تو من هم

    نگاهي سرد دارم

    دلي پر درد دارم

    بيا باهم بمانيم
    ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

    باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

    دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

    با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

    چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

    چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

    چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

    کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
    قلب من مال تو است ، دلم درگیر دل تو است ،

    نامت برای همیشه در قلبم حک شده است!

    تو با من چه کردی ، دلم را با حضورت گرم گرم کردی ،

    نامت را همراه با عشق در دفتر دلم تا ابد ثبت کردی
    از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست

    آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

    رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد

    دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست

    اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست

    شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

    قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم

    ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

    لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم

    حتی کتابی داستانت را نمی دانست
    جرم کرده ام میدانم
    جرمم دوستت داشتنت هست
    اما هنوز نمیدانم حکمم چیست
    تنها کمی میترسم
    میترسم از اینکه بگویی دوستم نداری
    میترسم از اینکه تنها به جرمم عاشقی باید تنها بمانم
    سلام خوبید
    براتون یه پیغام گذاشتم ممنون میشم که بخونید
    سلام .................یه سوال واسم پیش اومده که چرا هیچ دوستی ندارین؟البته میتونین جواب ندین..................مرسی از شعرتون
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا