mehrazban
پسندها
486

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/392062-موشک-شهاب-6-با-برد-6200-مایل-در-راه-است
    منم سرگشته حیرانت ای دوست کنم یکباره جان قربانت ای دوست

    خليل آسابه شوق وصل كويت نهم سربرسرپيمانت اي دوست

    دلی دارم در آتش خانه کرده میان شعله ها کاشانه کرده

    دلی دارم که از شوق وصالت وجودم را زغم ویرانه کرده

    من آن آواره بشكسته بالم ز هجرانت بتا رو بر زوالم

    منم آن مرغ سرگردان و تنها پریشان گشته شد یکباره حالم

    سحرسربرسرسجاده كردم دعایی بهر آن دلداده کردم

    زحسرت ساغر چشمانم ای دوست لبالب يكسره از باده كردم

    دلا تا کی اسیر یاد یاری؟ زهجر یار تا کی داغ داری؟

    بگو تا کی زشوق روی لیلی تو مجنون پریشان روزگاری؟

    پریشانم، پریشان روزگارم من آن سرگشته ی هجر نگارم

    کنون عمریست با امید وصلت درون سینه آسایش ندارم

    زهجرت روز و شب فریاد دارم زبیدادت دلی ناشاد دارم

    درون کوهسار سینه خود هزاران کشته چون فرهاد دارم

    چرا ای نازنینم بی وفایی؟ دمادم با دل من در جفایی

    چرا آشفته کردی روزگارم عزیزم دارد این دل هم خدایی
    مـــهر خـوبان دل و ديــن از همه بـي پروا برد رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زيبا بـــــرد
    تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت از ســمک تا به سماکش کِشش ليـــلي بــرد
    من به ســرچــشمه خورشيد نه خود بـردم راه
    ذره اي بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد
    من خسي بي ســر و پايم که به سيل افــــتادم
    او که مـي رفـــــــت مرا هم به دل دريا بـرد
    جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود
    که به يک جلوه دل و دين ز همه يک جا برد
    خم ابــــروي تو بود و کــف ميــــنوي تو بود
    که دريـــــن بزم بـــگرديد و دل شيدا بـرد
    خودت آموختي ام مهر و خودت سوخـــتي ام
    با برافروخـــــته رويي که قرار از ما بــــرد
    همه ياران به ســـــر راه تـــو بوديم ولــي
    غــــم روي تو مرا ديد و ز مــن يــغما بــرد
    همه دل باخته بوديم و پريشان که غمت
    همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد:gol:
    در روزگاری که مردمانش خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند,پروانه شدن یعنی تباهی...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا