mahsa jo0on

بـد عـآدت شــده ، لبـاس هـآے ِ تنمــ
بـه عطرے کــ هــر روز، تــو رآ برآیشـ تکـرآر مے کــرد
و من هنـــوز یـآدمـ مے رود کـ سراغ ِ تــو رآ
نبـآیـد از آسمــان بگیـــرمـ
قـولـ نمـے دهمــ کـ بیــدار نشــومــ اَمــا
شبــ ـهـآ بـ ـه خوآبـے سنگینـ مے رَومــ
تــآ بیــآیے
و چیـزے از خودتــ رآ برآیمـ جــآ بگـذآرے
مثلا"
عطـر ِ تـَنتـــ را !
بــر سطــر ِ خوآبـــ ـهایمـ
یـآ بـوسـ ـه هآیتـــ رآ بــر پیشآنـے اَمــ ...
راه ِ آمــدن رآ کـ خوبــ بلــدے عـزیزکـ ِ خوآبـ ـهـآیم

ﺭﻭﺯﮮ !!!

ﺑﮧ ﺗـــَـﻤﺎﻣــ ﺍﯾــטּ ﺑﮯ ﻗــَـﺮﺍﺭﮮ ـﮩﺎ ---» ﻣﮯ ﺧــَـﻨـﺪﮮ

ﻭ ﺳــﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﮐـــِﻨـﺎﺭﺷــﺎטּ ---» ﻣﮯ ﮔــُـﺬﺭﮮ

ﺍﯾــטּ ﻗــَـﺸـﻨـﮕــــ ﺗــﺮﯾــטּ "ﺩﺭﻭﻏﮯ" ﺍﺳﺘـــ ﮐﮧ ﺩﯾـــﮕـﺮﺍטּ

ﺑــﺮﺍﮮ ﺁﺭﺍﻣــ ﮐــﺮﺩﻧـﺘـــ ﺑﮧ *ﺗـــــــُـــــــﻮ* ﻣﮯ ﮔـــﻮﯾــﻨـﺪ



ـــﻮ ﮐــﻪ ﻧـﯿـﺴﺘــﯽ ﺑــﺮﺍﯼ ﻣــﻦ ﺟــﺬﺍﺑــﯽ
ﻧــﺮﺳﯿــﺪﻥ ﺑـﺮﺍﯾـــﻢ ﻋــﺎﺩﯼ ﺷـــﺪﻩ
ﻭ ﺗـﻨـﻬــﺎ ﺩﻟـﺨــﻮﺷــﯽ ﻫــﺎﯾـــﻢ
ﺁﻫـﻨـﮕـﯽ ﺍﺳـﺖ ﮐـﻪ ﺗﻤـﺎﻡ ﺧــﺎﻃــﺮﺍﺕ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺯﻧــﺪﻩ ﻣﯿـﮑﻨــﺪ


ين دنيآ آدمآے زيآدے

بآ هم رو تختآے 2 نفره ميخوآبن

امآ قشنگ اینہ کہ

خيليآ رو تختآ ، دور از هم بہ يآد هم بيدآرن...



کــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم..
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد

گﺍﻫﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ...
ﺑﺎ ﻳﻪ ﺣﺮﻑ ...
ﺑﺎ ﻳﻪ ﮐﺎﺭ ...
ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻦ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮﻥ ﺭُ ﻣﻴﺬﺍﺭﻥ ﺭﻭ ﮔﻠﻮﻱ ﺁﺩﻡ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﻴﺪﻥ ...
ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻦ ﮐﻪ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺁﺩﻡُ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﻲ ﮐﻨﻦ ....
ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻦ ﮐﻪ ﻳﻪ ﺯﺧﻤﻲ ﻣﻴﺬﺍﺭﻥ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺩﺭﺩﺵ ﺣﺲ ﻣﻴﺸﻪ ...
ﮔﺎﻫﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ...
ﺑﻌﻀﻲ ﺁﺩﻣﻬﺎ ...
ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻦ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺣﺮﻑ ...
ﺑﺎ ﻳﻪ ﮐﺎﺭ ...
ﭼﻲ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻤﺪﻳﮕﻪ ﻣﻴﺎﺭﻥ

ﺳﺎﻟﻬـﺎﺳـﺘــ ﮐـﻪ ﻋـﺎﺩﺗـــ ﮐـَﺮﺩﻩ ﺍﻣـــ...

ﺑـﻪ ﻟـﺮﺯﺷـﻬﺎﻱ ﺷـَﺪﻳﺪِ ﺷـﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳـَﻤــــ

ﻭ ﺗـَـﺮَﮐــ ــﻬﺎﻱ ﻋﻤــﻴــﻖِ ﻗــﻠــﺒــﻤـــ...

ﺍﻣـّـﺎ ﻫﻨـﻮﺯ " ﺧـــﻮﺑَـــﻤـــ!!!


ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ ,

ﻣﺰﺭﻋﻪ ﮐﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻫــــﻲ ﺷﺨﻤﺶ ﻣﻴﺰﻧﻲ

ﻟﻌﻨﺘــــــــــــــــــــﻲ(!)...!

ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻭﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ

 ﻭ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺫﻭﻕ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺪﯾﺪ

ﺭﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺟﻨﺲ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﺗﻮﺳﺖ

ﭼﻪ ﺳﺮﻭﻗﺖ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﻛﺸﯿﺪ

ﺑﻪ ﻛﻒ ﻭ ﻣﺎﺳﻪ ﻛﻪ ﻧﺎﯾﺎﺑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺮﺟﺎﻥ ﻫﺎ

 ﺗﭙﺶ ﺗﺒﺰﺩﻩ ﻧﺒﺾ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ

ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ

ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ

 ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﻢ ﺳﻬﻢ ﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩﯾﻢ

ﻫﯿﭽﻜﺲ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻭﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪ

ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺷﻌﺮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺩﻫﻨﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﺪ

ﻣﺎﻩ ﻃﻌﻢ ﻏﺰﻟﻢ ﺭﺍ ﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﭼﺸﯿﺪ

ﻣﻨﻜﻪ ﺣﺘﯽ ﭘﯽ ﭘﮋﻭﺍﻙ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮ ﺷﻨﯿﺪ

سلام. اومدم یه سری به بچه ها بزنم دلم واسه همشون تنگ شده بود .

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻘﺎﺵ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻟﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ
ﺷﺒﯿﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺳﯿﺒﯽ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺮﺯﺵ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ
ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﻫﺎ
ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﻣﺎﻧﺪ

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم ؛برای اینکه نگذارم بیایند .!!!

بیا بدبختیامونو ب تصویر کشیدم
یادمه شیر خشک من همیشه کم میاوردم

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/386365-دهه-شصتیااااااا

نوش جان ... کدوم تاپیکی؟

چیه

مهسا برو بپز بیا
من سوزوندم
باز سوخته پلو داریم
شوهرت طلاقت میده ها!

کلی عکس واست سرچ کردم دیدم بد اموزی دارن باشگا باز ***** میشه بی خیال شدم :دی

تا تو باشی وقتی من با احساس میام تو پیجت هوامو داشته باشی!

http://dorbin.ir/wp-content/uploads/2008/07/44g3gq9.jpg

باشه بهم میخندین باشه بخندیدن

من سوسک مهربونم خوشگلم مهربونم

مهسااااااااادارم شعر عشقولانه میفرستم واست این بحث سوکس چیه

من گناه دالم منو نکشیااااااااااااااااااا

بگو سرگرم چی بودی، که اینقدر ساکت و سردی؟
خودت آرامشم بودی، خودت دلواپسم کردی..

ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه
چه‌قدر باید بمونم تا، یکی مثل تو پیدا شه؟

تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست
تو دنیای منی اما، به دنیا اعتمادی نیست!



سلام ای ناله‌ی بارون، سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم..

سلام ای بغض تو سینه، سلام ای آه آیینه
سلام شب‌های دل کندن، هنوزم دوستش دارم ...



نمی‌دونی تو این روزا، چه‌قدر حالم پریشونه
دلم با رفتنت تنگ و، دلم با بودنت خونه

خرابه حال من بی تو، نمی‌تونم که بهتر شم
تو دستای تو گل کردم، بذار با گریه پرپر شم

یه بی‌نشونم تو این خزون،
یه بی‌قرارم، یه نیمه جون
منو از خودت بدون
منو از خودت بدون





سلام ای ناله‌ی بارون، سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم..

سلام ای بغض تو سینه، سلام ای آه آیینه
سلام شب‌های دل کندن، هنوزم دوستش دارم ...

از سوسک که نمیترسی اینجا کسی منو دوست نداله

تو رها از من باش اي برايم همه كس

بعد از اين با خود باش ياد تو ما را بس

اي هميشگي ترين

آه اي دور ترين

سوختن كار من است

نگرانم منشين



راست مي گفتي تو

ديگر اكنون دير است

دوري و دوستي

آخرين تدبير است



راست مي گفتي تو

بايد ار عشق بريد

از چنين پاياني

به سر آغاز رسيد



شكستي و شكستم

گسستي و گسستم

چه بودي و چه بودم

چه هستي و چه هستم



تو رها از من باش

اي برايم همه كس

زير آواز قفس

مانده ام من ز نفس



تو و خورشيد بلند

من و شبهاي قفس

بعد از اين با خود باش

ياد تو ما را بس



شكستي و شكستم

گسستي و گسستم

چه بودي و چه بودم

چه هستي و چه هستم



خيلي وقت از چشام

بي تو بارون مي باره

دل نا اميد من

تو رو آرزو داره...

راست می گفتی تو ، دیگر اکنون دیر است

دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است

راست می گفتی تو ، باید از عشق برید

از چنین پایانی به سر آغاز رسید

http://perpetuallove.persianblog.ir/tag/راست_میگفتی_تو