.SHaDi
پسندها
626

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست...تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
    واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس...طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
    زلف او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من...بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
    سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حَشر...هر‌که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
    بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک...دردسر باشد نمودن بیش از این اِبرام دوست
    گر دهد دستم، کشم در دیده همچون توتیا...خاکِ راهی کآن مشرف گردد از اَقدام دوست
    میل من سوی وِصال و قصد او سوی فِراق...ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
    حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز...زآن که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
    سلام خوشگلم خوبی؟
    مرسی ممنون
    منم خوبم به لطف شما
    تعطیلات خوش می گذره؟
    چی کار می کنی؟
    تابستان؟
    و شکستم، و دویدم، و فتادم
    درها به طنین های تو وا کردم.
    هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه.
    بر لب مردابی، پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز.
    در بن خاری، یاد تو پنهان بود، برچیدم، پاشیدم به جهان.
    بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن، گستردن و به خود گستردن.
    و شیاریدم شب یکدست نیایش، افشاندم دانه راز.
    و شکستم آویز فریب.
    و دویدم تا هیچ. و دویدم تا چهره مرگ، تا هسته هوش.
    و فتادم بر صخره درد. از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم.
    وزشی میرفت از دامنه ای، گامی همره او رفتم.
    ته تاریکی، تکه خورشسدی دیدم، خوردم، و ز خود رفتم و رها بودم.
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/384308-عکس-معمارای-بزرگ-جهان?p=5204220#post5204220
    شادی جووونم گربه محمده ها!!هروقت اذیتت کرد بگو تفنگو بطرفش بگیرم :biggrin:
    میگم به محمد نگیا :biggrin:
    سلام
    خواهش میکنم ..
    تهران شمال (شمیرانات)
    شما چطور؟
    اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت...و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت
    خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز...کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت
    درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد...انديشه آمرزش و پرواي ثوابت
    راه دل عشاق زد آن چشم خماري...پيداست از اين شيوه که مست است شرابت
    تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت...تا باز چه انديشه کند راي صوابت
    هر ناله و فرياد که کردم نشنيدي...پيداست نگارا که بلند است جنابت
    دور است سر آب از اين باديه هش دار...تا غول بيابان نفريبد به سرابت
    تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل...باري به غلط صرف شد ايام شبابت
    اي قصر دل افروز که منزلگه انسي...يا رب مکناد آفت ايام خرابت
    حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد...صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا